تدربلغتنامه دهخداتدرب . [ ت َ دَرْ رُ ] (ع مص ) خو کردن و حریص گردیدن به چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عادت کردن و مواظب شدن بر کاری . (آنندراج ). عادت کردن به چیزی . (المنجد) (اقرب الموارد) (از متن اللغه ): تدرب بالامر؛ ضری به و اعتاده . تهداء. (متن اللغه ).
تدریبلغتنامه دهخداتدریب . [ ت َ ] (ع مص ) تدریب به چیزی (بر چیزی ، در چیزی )؛ خوگرگردانیدن کسی را بر آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). یقال : درّبته الشدائد حتی قوی و مرن علیها. (منتهی الارب ). || شکیبائی نمودن در کارزار، وقت شدت و فرار. (منتهی الارب ) (نا
تذریبلغتنامه دهخداتذریب . [ ت َ ] (ع مص ) تیز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). تیز کردن شمشیر و مانند آن . (اقرب الموارد). تیز کردن شمشیر. (المنجد). تیز کردن سنان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زهر دادن شمشیر و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برداشته داشتن
تضربلغتنامه دهخداتضرب . [ ت َ ض َرْ رُ ] (ع مص ) جنبش نمودن و حرکت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تضریبلغتنامه دهخداتضریب . [ ت َ ] (ع مص ) زدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوشیدن شیر دوشیده ٔ بعد آبستن . (منتهی الارب ). || نوشیدن شیر آمیخته شده از شیر چند شتر. (ناظم الاطباء). شرب الضریب ، والضریب اللبن یحلب من عدة لقاح فی اناء. (اقرب الموارد). || فرورفتن چشم
تدربسلغتنامه دهخداتدربس . [ ت َ دَ ب ُ ] (ع مص ) پیش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقدم . (اقرب الموارد) (متن اللغه ).
تدربولغتنامه دهخداتدربؤ. [ ت َ دَ ب ُءْ ] (ع مص ) غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). گرد گردیدن چیزی و غلطیدن آن . (ناظم الاطباء).
گفتندیکشنری فارسی به عربیاخبر , استشهد به , تدرب عليه , تعلق به , تکرار , عميق , فقاعة , فم , قل , لاحظ , لسان , مطلق
تخرجلغتنامه دهخداتخرج . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) به علم رسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به علم رسیدن و ادب یافتن . (آنندراج ). فرا راه افتادن در علم و ادب و برساخته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تدرب در علم و تعلم آن . (اقرب الموارد) (المنجد): تخرج علیه فی الفقه خلق کثیر. (اقرب الموارد).
تمرنلغتنامه دهخداتمرن . [ ت َ م َرْ رُ ](ع مص ) افزون شدن و افزونی کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفضل . (اقرب الموارد). || برکنار بودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || زیرکی کردن . (از اقرب الموارد). || نرم شدن . (غیاث اللغات ). نرم کردن . (آنندراج ). |
تدربسلغتنامه دهخداتدربس . [ ت َ دَ ب ُ ] (ع مص ) پیش گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تقدم . (اقرب الموارد) (متن اللغه ).
تدربولغتنامه دهخداتدربؤ. [ ت َ دَ ب ُءْ ] (ع مص ) غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه ). گرد گردیدن چیزی و غلطیدن آن . (ناظم الاطباء).