تدمیرلغتنامه دهخداتدمیر. [ ت َ ] (ع مص ) هلاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). هلاک کردن و هلاکی افکندن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از المنجد) : و اذا اردنا ان نهل
تدمیرلغتنامه دهخداتدمیر. [ ت ُ ] (اِخ ) یکی از نواحی اندلس و بر مشرق قرطبه و دارای قراء و قلاع فراوان و مسقطالرأس بسیاری از مشاهیر اسلامی است . رجوع به الحلل السندسیه و معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.
تدمیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. تباهسازی، نابودسازی، هلاکت ۲. تباه کردن، نابود ساختن، نیست کردن، هلاک کردن
تدمرلغتنامه دهخداتدمر. [ ت َ م ُ ] (اِخ ) پالمیر . شهری به شمال شرقی دمشق در واحه ٔ بادیةالشام که پایتخت ملکه زینب و محل تجارت و راه بازرگانی بود. امپراطور اورلیانوس بسال 272 م . آنرا گشود و ویرانیها و ستم های زیادی بر آن دیار و مردمش روا داشت و تا سال <span
تدمرلغتنامه دهخداتدمر. [ت َ م ُ ] (اِخ ) نام دختر حسان بن اُذَیْنة است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تذمرلغتنامه دهخداتذمر. [ ت َ ذَم ْ م ُ ] (ع مص ) افژولیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). اوژولیده شدن . (زوزنی ). || خویشتن را ملامت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد. || دیگرگون و ناآشنا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموار
تذمیرلغتنامه دهخداتذمیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اندازه کردن چیزی . (المنجد). || دست در فرج اشتر کردن تا بچه نر است یا ماده . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || لمس کردن مذمره . (اقرب المو
تضمرلغتنامه دهخداتضمر. [ ت َ ض َم ْ م ُ ] (ع مص ) چفسیدن و ترنجیده شدن پوست کسی از لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تدمیریلغتنامه دهخداتدمیری . [ ت ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم طیب بن هارون بن عبدالرحمن التدمیری الکتانی . بسال 328 هَ . ق . در اندلس درگذشت . (از معجم البلدان ).
تدمیریلغتنامه دهخداتدمیری . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوبست به تدمیر که از بلاد اندلس می باشد. (انساب سمعانی ).
تدامیرلغتنامه دهخداتدامیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تدمیر. (ناظم الاطباء).ج ِ تدمیر. هلاکی ها. (آنندراج ). رجوع به تدمیر شود.
مدمرلغتنامه دهخدامدمر. [ م ُ دَم ْ م ِ ] (ع ص ) هلاک شده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت مفعولی است از تدمیر. رجوع به تدمیر شود.
مدمرلغتنامه دهخدامدمر. [ م ُ دَم ْم ِ ] (ع ص ) هلاک کننده . دماربرآورنده . (فرهنگ فارسی معین ). نعت فاعلی است از تدمیر. رجوع به تدمیر شود.
الشلغتنامه دهخداالش . [ اَ ] (اِخ )نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. (از معجم البلدان ).
تدمیریلغتنامه دهخداتدمیری . [ ت ُ ] (اِخ ) ابوالقاسم طیب بن هارون بن عبدالرحمن التدمیری الکتانی . بسال 328 هَ . ق . در اندلس درگذشت . (از معجم البلدان ).
تدمیریلغتنامه دهخداتدمیری . [ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوبست به تدمیر که از بلاد اندلس می باشد. (انساب سمعانی ).