تذقحلغتنامه دهخداتذقح . [ ت َ ذَق ْ ق ُ ] (ع مص )متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب آن نشده است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
تذکیةلغتنامه دهخداتذکیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) تیز کردن آتش . (زوزنی ) (آنندراج ). برافروختن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گلو بریدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). گلو بریدن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموار
تیداکیلغتنامه دهخداتیداکی . (ص نسبی ) یهودی و منسوب به جهود. (ناظم الاطباء) ... تیداکی یهودی را گویند. (انجمن آرا). رجوع به تیداک شود.
مذکیلغتنامه دهخدامذکی . [ م ُذَک ْ کا ] (ع ص ) بسمل . گلو بریده شده . (غیاث اللغات از منتخب اللغة و شرح نصاب ) (آنندراج ). نعت مفعولی است از تذکیه به معنی ذبح کردن . رجوع به تذکیه شود.
هام رو شدنلغتنامه دهخداهام رو شدن . [ رَ / رُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تمام برآمدن دندانهای خیل و بغایت قوت رسیدن آن . (یادداشت مؤلف ): تذکیه ؛ هام رو شدن ستور. (زوزنی ). رجوع به همرفشده شود.
بزاد برآمدنلغتنامه دهخدابزاد برآمدن . [ ب ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + زاد + برآمدن ) بسیارساله شدن . سالخورده شدن . بزرگسال شدن . کهل شدن . مکاهله . تبدین . اسنان . (تاج المصادر بیهقی ). تذکیة. کِبَر. (از دهار).
ذَکَّيْتُمْفرهنگ واژگان قرآنتذکيه کرديد - ذبح کردید (وتذکيه عبارت است از بريدن چهار لوله گردن ، دو تا رگ خون ، که در دو طرف گردن است ، و يکي لوله غذا ، و چهارمي لوله هوا ، به شرطي که حيوان نيمه جاني داشته باشد ، دليل داشتن نيمه جان اين است که وقتي چهار رگ او را ميزنند حرکتي بکند ، يا دم خود را تکان دهد ، و يا صداي خر خر از گلو
گلو بریدنلغتنامه دهخداگلو بریدن . [ گ ُ / گ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گلو بازبریدن . قطع کردن و بریدن گلو. بسمل کردن . جدا کردن سر از بدن . سر بریدن . تعییق . ذبح : تذکیه ؛ گلو بریدن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) : به نشکرده ببرید زن راگل