ترافعلغتنامه دهخداترافع. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم چیزی برداشتن . (زوزنی ) (آنندراج ) (المنجد). بلند کردن چیزی را بواسطه ٔ اتفاق در جهد و کوشش دو نفر. (ناظم الاطباء). || با هم عرض کردن چیزی را پیش حاکم . (آنندراج ). رجوع مدعی و مدعی علیه به قاضی مَرْضی ّالطرفین . (از ناظم الاطباء). قصه برداشتن خ
طرائفیلغتنامه دهخداطرائفی . [ طَ ءِ ] (اِخ ) الشیخ عبدالکریم ابن ضرغام ، المعروف بالطرائفی . از ادبای نیمه ٔ دوم قرن نهم هجری است . نام وی را در کتابی خطی که قدیم بود بدین سیاق دیدم : القاضی الفاضل جمال الدین ابن عبدالکریم ابن ضرغام الطرائفی . او راست : کتاب ابکار الافکار فی مدح النبی المختار.
طرایفیلغتنامه دهخداطرایفی . [ طَ ی ِ ] (ص نسبی ) طرائفی . این لفظ نسبتی است که به فروشنده ٔ اشیای طرفه و نادر از قبیل اشیای زیبائی که از چوب و تخته و مانند آن بدقت میسازند داده شده ، همچنین فروشنده ٔ شراب طرفه و نادر را نیز طرائفی گویند. عین متن عبارت سمعانی برای مزید استبصار نقل میگردد: هذه ال
مترافعلغتنامه دهخدامترافع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) هر یک از طرفین که راضی به حکومت حکم و یا قاضی شده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ترافع شود.
حاکم عرفلغتنامه دهخداحاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
تحاکملغتنامه دهخداتحاکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بهم [ با هم ] به حاکم شدن . (زوزنی ). با خصم نزدیک حاکم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نزدیک حاکم شدن . (آنندراج ). ترافع.
تحاقلغتنامه دهخداتحاق . [ ت َ حاق ق ] (ع مص ) با هم خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با هم دشمنی کردن . (آنندراج ). || ترافع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
مترافعلغتنامه دهخدامترافع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) هر یک از طرفین که راضی به حکومت حکم و یا قاضی شده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ترافع شود.