مترافعلغتنامه دهخدامترافع. [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) هر یک از طرفین که راضی به حکومت حکم و یا قاضی شده باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ترافع شود.
حاکم عرفلغتنامه دهخداحاکم عرف . [ ک ِ م ِ ع ُ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکمی که از طرف دولت به ترافع و فصل خصومات و حکم پردازد. مقابل حاکم شرع .
تحاکملغتنامه دهخداتحاکم . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) بهم [ با هم ] به حاکم شدن . (زوزنی ). با خصم نزدیک حاکم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). نزدیک حاکم شدن . (آنندراج ). ترافع.
تحاقلغتنامه دهخداتحاق . [ ت َ حاق ق ] (ع مص ) با هم خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). با هم دشمنی کردن . (آنندراج ). || ترافع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).