تراوندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، تراوشکننده، آبزا، مترشحه، مترشح، ترشحی فورانکننده، جوشان آتشفشان، آتشفشانی سوراخدار، باز
نتاحلغتنامه دهخدانتاح . [ ن َت ْ تا ] (ع ص ) تراونده . (اقرب الموارد) (المنجد). تراونده و ترشح کننده . رشاح .
شارندهلغتنامه دهخداشارنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) صفت از شاریدن .ریزنده . تراونده . روان شونده . رجوع به شاریدن شود.