تردامنلغتنامه دهخداتردامن . [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از فاسق و فاجر و بدگمان و عاصی و مجرم و گناهکار و آلوده ٔ معصیت و ملوث باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کنایه از فاسق و فاجر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فاسق . (فرهنگ رشیدی ). آلوده ٔ معصیت . (اوبهی ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). گنهکا
تردامنفرهنگ فارسی عمید۱. دارای دامن خیس.۲. [مجاز] بدکار؛ بدنام.۳. [مجاز] مجرم؛ فاسق.۴. [مجاز] گناهکار.
تردامنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آلودهدامن، بدنام، فاجر، فاسق، بیعصمت، ناپاکدامن ناپاک، ≠ پاکدامن ۲. گناهکار، منحرف، گنهکار، مجرم ۳. ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،
تردامنیلغتنامه دهخداتردامنی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ملوثی . گناهکاری . معیوبی . (شرفنامه ٔ منیری ). گناهکاری و فاسقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری . (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند.
تردامنی کردنلغتنامه دهخداتردامنی کردن . [ ت َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تردامنی : پلی را که جهت عبور لشکر بر آب بسته بودند، فرمود تا فرا آب دادند، تا لشکر دل در آب گذارند و تردامنی نکنند و آب از کار نبرند و آب اسلام که از مدتی باز از جویبارآن دیار انداخته بودند بازآرند. (جهانگشا
تردامنیلغتنامه دهخداتردامنی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ملوثی . گناهکاری . معیوبی . (شرفنامه ٔ منیری ). گناهکاری و فاسقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری . (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند.
تردامنی کردنلغتنامه دهخداتردامنی کردن . [ ت َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تردامنی : پلی را که جهت عبور لشکر بر آب بسته بودند، فرمود تا فرا آب دادند، تا لشکر دل در آب گذارند و تردامنی نکنند و آب از کار نبرند و آب اسلام که از مدتی باز از جویبارآن دیار انداخته بودند بازآرند. (جهانگشا
تردامنی کردنلغتنامه دهخداتردامنی کردن . [ ت َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تردامنی : پلی را که جهت عبور لشکر بر آب بسته بودند، فرمود تا فرا آب دادند، تا لشکر دل در آب گذارند و تردامنی نکنند و آب از کار نبرند و آب اسلام که از مدتی باز از جویبارآن دیار انداخته بودند بازآرند. (جهانگشا
تردامنیلغتنامه دهخداتردامنی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ملوثی . گناهکاری . معیوبی . (شرفنامه ٔ منیری ). گناهکاری و فاسقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری . (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند.