ترسللغتنامه دهخداترسل . [ ت َ رَس ْ س ُ ] (ع مص ) به آهستگی خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آهسته و پیدا خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آهستگی سخن گفتن .(از اقرب الموارد). || آهستگی و گرانباری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترفق و تمهل . (اقرب الموا
ترسیللغتنامه دهخداترسیل . [ ت َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیاررِسْل گردیدن قوم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یعنی شیر مواشی آنان (قوم ) فراوان شدن . (از متن اللغة). || هموار و آرمیده و پیدا خواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا
تراسللغتنامه دهخداتراسل . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن . (زوزنی ). همدیگر نامه فرستادن و جز آن ، یقال تراسلوا؛ اذ ارسل بعضهم الی بعض . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن . (آنندراج ): تراسل القوم ؛ ارسل بعضهم الی بعض و فعل مثلما یفعل الاَّخر علی و
طرشوللغتنامه دهخداطرشول . [ طُ ] (معرب ، اِ) (معرب از اسپانیایی ) چرخ یا باز نر. (دزی ج 2 ص 36). و رجوع به طرشون شود.
تراگسیلtransmission 3واژههای مصوب فرهنگستانانتقال تکانه از یک یاختۀ عصبی به یاختۀ عصبی دیگر از خلال همایه
تراگسیل پخشیdiffuse transmissionواژههای مصوب فرهنگستانعبور امواج از محیطی که در آن امواج در همۀ جهات منتشر میشوند
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن طلحه ٔ رازی . او راست : هدایه در ترسل . (کشف الظنون ).
مترسللغتنامه دهخدامترسل . [ م ُ ت َ رَس ْ س ِ ] (ع ص ) نامه فرستنده . (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || نامه نویسنده . (ناظم الاطباء). دبیر. نویسنده : فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را بکار آید و مترسلان را بلاغت بی
مسترسللغتنامه دهخدامسترسل . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرسال . ملایم و متواضع و خوش خوی . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شعر مسترسل ؛ موی فروهشته . (دهار) (منتهی الارب ). موی فروهشته و راست افتاده و آویخته . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استرسال شود.