ترسیدهلغتنامه دهخداترسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مرعوب . وحشت زده : چونست زهره ، چون رخ ترسیده مریخ همچو دیده ٔ شیر نر.ناصرخسرو.
ترشیدهلغتنامه دهخداترشیده . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) ترش شده . || دختر ترشیده ؛ در تداول عامه ،دختری که بسیارسال شده و هنوز به شوهر نرفته است .
ترشیدهفرهنگ فارسی عمید۱. ترششده.۲. مادۀ خوراکی فاسدشده.۳. [عامیانه، مجاز] ویژگی دختر مجردی که از سن ازدواج گذشته باشد.
ترسیده کارلغتنامه دهخداترسیده کار. [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ترسیده گار. کسی که بترساند و ترس دهنده . (ناظم الاطباء).
ترسیده کارلغتنامه دهخداترسیده کار. [ ت َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ترسیده گار. کسی که بترساند و ترس دهنده . (ناظم الاطباء).