ترشه واشلغتنامه دهخداترشه واش . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) به لغت تنکابن حماض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ترشه و حماض شود.
ترشهلغتنامه دهخداترشه . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام میوه ای است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رستنیی باشد که تخم آنرا بعربی بزرالحماض و حب الرشاد خوانند. اگر قدری از آن تخم در خرقه بندند، و ز
جوترشهلغتنامه دهخداجوترشه . [ ج َ / جُو ت ُش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نوعی از جو که در تابستان کارند و در پاییز دروند و آنرا قوتی نبود. (فلاحت نامه ).
ترشهلغتنامه دهخداترشه . [ ت ُ / ت ُ رُ ش َ / ش ِ ] (اِ) نام میوه ای است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || رستنیی باشد که تخم آنرا بعربی بزرالحماض و حب الرشاد خوانند. اگر قدری از آن تخم در خرقه بندند، و ز
بخترشهلغتنامه دهخدابخترشه . [ ] (اِخ ) بختنصر. (از تاریخ سیستان ص 24). و رجوع به بخت نرسه و بختنصر شود.