ترمسلغتنامه دهخداترمس . [ ت َ م ُ ] (اِخ ) گیاهی ترش مزه که در آش ها کنند. (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء).
ترمسلغتنامه دهخداترمس . [ ت ِ م ِ ] (اِخ ) از شهرهای باستانی پیسیدیه است . رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1995 و 1996 شود.
ترمسلغتنامه دهخداترمس . [ ت َ / ت ُ م ُ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی اسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است نزدیک قنان از ارض نجد. نصر گوید آبی است از آن بنی اسد. (از معجم البلدان ).
ترمسلغتنامه دهخداترمس . [ ت ُ م ُ ] (ع اِ) بار درختی است که دانه ٔ آن پهلوداربا رخنه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرنوب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لسان العجم شعوری ج 1 ص 305).
ترمشلغتنامه دهخداترمش . [ ت ُ م ُ ] (اِ) بمعنی ... ترمس است که گیاهی باشد ترش مزه که در آشها کنند. (از برهان ) (از آنندراج ). گیاهی ترش مزه که ترمس نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ترمشلغتنامه دهخداترمش . [ ت َ / ت ُ م ُ ] (اِ) باقلای مصری . (از انجمن آرا). باقلای قبطی . باقلای نبطی . باقلای شامی . باقلای مصری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ترمس [ ت َ / ت ُ م ُ ] شود.
ترمساریلغتنامه دهخداترمساری . [ ت ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است به حمص .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابوسعد گوید بگمان من از قراء حمص است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
ترمسولغتنامه دهخداترمسو. [ ت ُ رُ س ُ ] (اِخ ) شهری است به نروژ که شمالی ترین بنادر این کشور را تشکیل میدهد و 29900 تن سکنه دارد.
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت َ م َ س َ ] (ع مص ) غایب شدن از جنگ یا از شور و شغب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) وزنی معادل دو قیراط. (مفاتیح ). وزنه ای که معادل هشت گندم و یا دو نخود باشد. (ناظم الاطباء). نصف دانگ که دو قیراط می شود. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق <span class="hl" dir="l
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت ُ م ُ س َ ] (ع اِ) سردابه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، یقال : حفر ترمسة تحت الارض .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حفر ترمسة؛ ای سرداباً. و در تاج العروس نویسد تاء زائد است . چه آن از رَمَس َالشی ٔ است ؛ پوشانید آنرا... (از اقرب المو
ترمساریلغتنامه دهخداترمساری . [ ت ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است به حمص .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ابوسعد گوید بگمان من از قراء حمص است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ).
ترمسولغتنامه دهخداترمسو. [ ت ُ رُ س ُ ] (اِخ ) شهری است به نروژ که شمالی ترین بنادر این کشور را تشکیل میدهد و 29900 تن سکنه دارد.
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت َ م َ س َ ] (ع مص ) غایب شدن از جنگ یا از شور و شغب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) وزنی معادل دو قیراط. (مفاتیح ). وزنه ای که معادل هشت گندم و یا دو نخود باشد. (ناظم الاطباء). نصف دانگ که دو قیراط می شود. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق <span class="hl" dir="l
ترمسةلغتنامه دهخداترمسة. [ ت ُ م ُ س َ ] (ع اِ) سردابه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، یقال : حفر ترمسة تحت الارض .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حفر ترمسة؛ ای سرداباً. و در تاج العروس نویسد تاء زائد است . چه آن از رَمَس َالشی ٔ است ؛ پوشانید آنرا... (از اقرب المو