ترنجیدهلغتنامه دهخداترنجیده . [ ت ُ / ت َ رُ / رَ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از ترنجیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج
ترنجیدهفرهنگ فارسی عمید۱. درهمکشیده؛ فشرده.۲. افسرده: ◻︎ جانترنجیده و شکستهدلم / گویی از غم همیفروگسلم (رودکی: ۵۴۶).
زنجیر ترنجیدهnipped cableواژههای مصوب فرهنگستانزنجیر لنگری که به مانعی مانند دماغۀ شناور یا زبانۀ دالان زنجیر گیر کرده باشد، بهطوریکه بتوانند باعث تغییر جهت شناور شود
ترنجیدگیلغتنامه دهخداترنجیدگی . [ ت ُ رُ دَ / دِ ] (حامص ) اسم مصدر از ترنجیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سخت درهم کشیدگی و فشرده شدگی . (ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا آرد: این کلمه را صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی همه جا با طاء مؤلف نویسد : و ت
طرنجیدگیلغتنامه دهخداطرنجیدگی . [ طُ رَ دَ / دِ ] (حامص ) کشیدگی . ترنجیدگی : و تمدد را به پارسی طرنجیدگی گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و خطها و شکنهای پوست پیشانی ، بسبب طرنجیدگی پوست ناپیدا شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و این درست نیست ، ا
زنجیر ترنجیدهnipped cableواژههای مصوب فرهنگستانزنجیر لنگری که به مانعی مانند دماغۀ شناور یا زبانۀ دالان زنجیر گیر کرده باشد، بهطوریکه بتوانند باعث تغییر جهت شناور شود
نشت شدنلغتنامه دهخدانشت شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ترنجیده گشتن : نشت شدن کاغذ و جامه ، ترنجیده گشتن آن . (یادداشت مؤلف ).
مقفعلغتنامه دهخدامقفع. [ م ُ ق َف ْ ف َ ] (ع ص ) ترنجیده و درهم کشیده . (ناظم الاطباء). رجل مقفعالیدین ؛ مرد ترنجیده و یرا گرفته دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردی که دستش ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد).
درترنجیدهلغتنامه دهخدادرترنجیده . [ دَ ت ُ رُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ترنجیده . چین و شکن بهم رسانیده . درهم کشیده . کُنبُث . مُکلَهِزّ: کَلاثب ، کَلثَب ؛ درترنجیده ٔ ترش روی بخیل . اکتزاز، اکلئزاز، اکلنداد، تکردس ، تکنبث ؛ درترنجیده شدن . انکلات ؛ درترنجیده گردیدن
زنجیر ترنجیدهnipped cableواژههای مصوب فرهنگستانزنجیر لنگری که به مانعی مانند دماغۀ شناور یا زبانۀ دالان زنجیر گیر کرده باشد، بهطوریکه بتوانند باعث تغییر جهت شناور شود