ترویهفرهنگ فارسی عمید۱. سیراب کردن.۲. آب برای سفر برداشتن.۳. در کاری تفکر و اندیشه کردن.۴. روز هشتم ماه ذیحجّه که حج آغاز میشود و حجاج از مکه به عرفات میروند.
ثورTaurus, Tau, Bullواژههای مصوب فرهنگستانیکی از صورتهای فلکی منطقهالبروج که به شکل گاو تصور میشود
ثروةلغتنامه دهخداثروة. [ ث َرْ وَ ] (ع مص ) بسیار مال شدن . || بسیار عدد شدن . رجوع به ثروت و ثراء شود.
تروحلغتنامه دهخداتروح .[ ت َ رَوْ وُ ] (ع مص ) شبانگاه رفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || شبانگاه آمدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شبانگاه سیر کردن یا کاری کردن و راحت یافتن . (آنندراج ). || بوی چیزی گرفتن آب از جهت
تروعلغتنامه دهخداتروع . [ ت َ رَوْ وُ ] (ع مص ) ترسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفزع . (اقرب الموارد) (المنجد).
ترویةلغتنامه دهخداترویة. [ ت َرْ ی َ ] (ع اِ) یوم الترویة، روز هشتم از ماه ذیحجه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). لانهم کانوا یرتوون فیه من الماء لما بعد او لان ابراهیم (ع ) کان یتروی و یتفکر فی رؤیاه فیه و فی التاسع عرف و فی العاشر استعمل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) <span class
ارواءلغتنامه دهخداارواء. [ اِرْ ] (ع مص ) سیراب کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). ترویه . || روان کردن . (غیاث اللغات ). || بروایت شعر داشتن . بر روایت شعر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
صراملغتنامه دهخداصرام . [ ص َرْ را ] (اِخ ) ابونصر محمدبن محمدبن احمدبن علی بن انس صرام . از صالحین بود. و کنیت پدرش ابوالفضل و جدش ابوعمرو است . حاکم ابوعبداﷲ حافظ او را یاد کرده گوید: ابونصربن ابوالفضل صرام در سنه ٔ 45 هَ . ق . همراه من بود... ابونصر در لیل
ترویلغتنامه دهخداتروی . [ ت َ رَوْ وی ] (ع مص ) سیراب شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سیراب شدن و تازه گردیدن درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیراب شدن درخت . (از المنجد). سیراب شدن و تازه گردیدن مرد یا درخت . (از اقرب الموارد). || اندیشیدن در کار. || معتدل و سطبر و درشت
ترویةلغتنامه دهخداترویة. [ ت َرْ ی َ ] (ع مص ) سیراب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (آنندراج ). سیراب گردانیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). || کسی را بر روایت شعر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بر روایت شعر داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ال
جترویهلغتنامه دهخداجترویه . [ ] (اِخ ) نام دهی است بنزدیک شیراز که نهر ثکان از آن سرچشمه میگیرد. رجوع به فارسنامه ابن البلخی ص 152 شود.