ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت َ رِک َ ] (ع اِ) مأخوذ از ترکة تازی ، میراث و آنچه از شخص متوفی باقی ماند. پس نهاد. (ناظم الاطباء). مرده ریگ : پارسازاده ای را نعمت بیکران از ترکه ٔ عمان بدست افتاد. (گلستان ). چون از آن آگاهی یافتند به قم آمدند و ترکه او برداشتند. (تاریخ ق
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت َ ک َ / ک ِ ] (اِ)شاخه ٔ بلند و باریک و سبز از هر درختی مانند ترکه ٔ انار و ترکه ٔ بید. (ناظم الاطباء). شاخ تر و باریک درخت . شاخ باریک و لمس بی گره ، یکساله یا دو ساله ٔ درختی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) صاین الدین علی بن محمدبن محمد ترکه . رجوع به صائن اصفهانی شود.
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی از بخش گوران شهرستان کرمانشاه است که نزدیک آبادی علیکه واقع است و 50 تن سکنه دارد که از تیره ٔ تفنگچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ترکهلغتنامه دهخداترکه . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج و 49 هزارگزی جنوب خاوری و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه و 4 هزارگزی جنوب ق
ترقحلغتنامه دهخداترقح . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) کسب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) ورزیدن و فراهم آوردن برای عیال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسب کردن برای عیال . (از اقرب الموارد) (از المنجد): هو یترقَّح ُ لعیاله ؛ یکتسب لهم . (اقرب الموارد).
ترقعلغتنامه دهخداترقع. [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) ورزیدن و فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسب کردن در بلاد یا کسب کردن در فراوانی نعمت . (از متن اللغة) (از المنجد). تکسّب . (از اقرب الموارد).
ترقهلغتنامه دهخداترقه . [ ت َرَق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) کاغذی به چند تای مثلث تاشده در میان آن باروت سیاه و در شکم آن سوراخی و در سوراخ ، فتیله ای بباروت آلوده تعبیه کنند و چون آن فتیله راآتش دهند کاغذ بترکد و آوازی سخت برآرد، و این نوعی آتش بازی است ، و ترقه فرن
ترقهلغتنامه دهخداترقه . [ ت ُ ق َ / ق ِ ] (اِ) طرقه . مرغی است سیاهرنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترغه شود.
ترکهارلغتنامه دهخداترکهار. [ ت ِ ک ِ ] (اِ) تِرکِهارَن . تَرِکهازَن .ظرفی که در آن دوغ را سفت می کنند. (ناظم الاطباء).
کلاته ترکهالغتنامه دهخداکلاته ترکها. [ ک َ ت ِ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنخو است که دربخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع است . محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
افضل ترکهلغتنامه دهخداافضل ترکه . [ اَ ض َ ل ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... از شعرا بود و بر اقران و امثال برتری داشت . رجوع به مجمعالخواص ص 43 و روضات الجنات و فهرست آن شود.
تخم و ترکهلغتنامه دهخداتخم و ترکه . [ ت ُ م ُ ت َ رَ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول با تحقیر بمعنی اولاد و احفاد، زاد و رود آرند: از تخم و ترکه ٔ فلان ؛ از نسل او. از اولاد او.
ترکه بالالغتنامه دهخداترکه بالا. [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
wattleدیکشنری انگلیسی به فارسیچلچله، ترکه برای ساختن سبد، ترکه، جگن، چپر، نردهگذاری کردن، بستن، پیچیدن
ترکهارلغتنامه دهخداترکهار. [ ت ِ ک ِ ] (اِ) تِرکِهارَن . تَرِکهازَن .ظرفی که در آن دوغ را سفت می کنند. (ناظم الاطباء).
ترکه بالالغتنامه دهخداترکه بالا. [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای از بخش حومه ٔ شهرستان نایین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
ترکه مرکهلغتنامه دهخداترکه مرکه . [ ت َ ک َ / ک ِ م َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زنی لاغر و نیکو قامت . با قدی باریک و بلند.با بالایی باریک و موزون و ظریف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترکه پائینلغتنامه دهخداترکه پائین . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است که در بخش حومه ٔ شهرستان نائین و 30 هزارگزی جنوب نائین و 10 هزارگزی راه هاشم آباد به نائین قرار دارد. کوهستانی و معتدل است . 80 ت
ترکه ویسلغتنامه دهخداترکه ویس . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه شاهین است که در بخش سرپل ذهاب شهرستان قصر شیرین و 8 هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب و بر کنارراه فرعی کلاوه قرار دارد. دشتی گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب
دوترکهلغتنامه دهخدادوترکه . [ دُ ت َ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) دوردیفه . دوپشته . دوراکبه . رجوع به دوپشته شود.- دوترکه سوار شدن ؛ دوپشته برنشستن . سوار شدن دو تن بریک مرکب یا بر وسیله ٔ نقلیه ای از قبیل دوچرخه و موتورسیکلت .
اسماء مشترکهلغتنامه دهخدااسماء مشترکه . [ اَ ءِ م ُ ت َ رِ ک َ / ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اگر یک لفظ بر معانی بسیار دلالت کند آنرا الفاظ متفقه خوانند و از دو نوع خالی نبود: یا بوضع اول به ازاء بعضی از آن معانی نهاده باشند و بسبب مناسبتی یا مشابهتی بر دیگر معانی
افضل ترکهلغتنامه دهخداافضل ترکه . [ اَ ض َ ل ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... از شعرا بود و بر اقران و امثال برتری داشت . رجوع به مجمعالخواص ص 43 و روضات الجنات و فهرست آن شود.
تخم و ترکهلغتنامه دهخداتخم و ترکه . [ ت ُ م ُ ت َ رَ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول با تحقیر بمعنی اولاد و احفاد، زاد و رود آرند: از تخم و ترکه ٔ فلان ؛ از نسل او. از اولاد او.
علی ترکهلغتنامه دهخداعلی ترکه . [ ع َ ی ِ ت ُ ک ِ / ک َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمد ترکه ٔ اصفهانی ، ملقّب به صائن الدین . رجوع به صائن اصفهانی شود.