تزارلغتنامه دهخداتزار. [ت ِ ] (اِخ ) تسار . کلمه ٔ روسی مشتق از سزار لاتینی . عنوان امپراتوران روسیه .
تجارلغتنامه دهخداتجار. [ ت َ ] (ص ) تجا. (فرهنگ رشیدی ). تجاره . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). در کتاب زند بمعنی رونده مرقوم است مثل نوند. (فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند و پازند رونده باشد. (برهان ). بلغت زند و پازند رونده . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلغت زند و پازند رونده و مسافر و مسافرت . (
تجارلغتنامه دهخداتجار. [ ت ِ ] (ع اِ) تُجّار. تَجَر. تُجُر. ج ِ تاجر. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بازرگان . (منتهی الارب ) : بدان ره اندر معروف شهرهایی بودتهی ز مردم و انباشته ز مال تجار. فرخی (دیوان ص 63</span
تجارلغتنامه دهخداتجار. [ ت ُج ْ جا ] (ع اِ) ج ِ تاجر، بازرگان . (منتهی الارب ). سوداگران و این جمع تاجر است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).بازرگان و بازرگانان و در زبان فارسی کلمه ٔ تجار، گاه بمعنی بازرگان استعمال میکنند و نوعاً بیشتر اوقات جمعهای تازی را مانند اسم عام استعمال مینمایند. (ناظم ال
تزأرلغتنامه دهخداتزأر. [ ت َ زَءْ ءُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر و غریدن . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). بانگ کردن و غریدن شتر . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزآر شود.
تزآرلغتنامه دهخداتزآر. [ ت َ زْ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). غریدن شیر. (ناظم الاطباء).
تزأرلغتنامه دهخداتزأر. [ ت َ زَءْ ءُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر و غریدن . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). بانگ کردن و غریدن شتر . (ناظم الاطباء). و رجوع به تزآر شود.
تزارالغتنامه دهخداتزارا. [ ] (اِخ ) شاعر روسی که بسال 1896 م . در موانست متولد شد. وی پایه گذار مکتب دادائیسم بود.
تزاریدلغتنامه دهخداتزارید. [ ت َ ] (ع اِ) چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن . لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).
تزؤرلغتنامه دهخداتزؤر.[ ت َ زَءْ ءُ ] (ع مص ) بانگ کردن شیر و غریدن . (آنندراج ). رجوع به تزأر و تزآر در همین لغت نامه شود.
گودونفلغتنامه دهخداگودونف . [ گ ُ ن ُ ] (اِخ ) بوریس (1551 - 1605 م .). تزار ایالت مسکوی (مسکو حالیه ). وی نخست وزیر تزار فدور اول بوده است .
تزارالغتنامه دهخداتزارا. [ ] (اِخ ) شاعر روسی که بسال 1896 م . در موانست متولد شد. وی پایه گذار مکتب دادائیسم بود.
تزاریدلغتنامه دهخداتزارید. [ ت َ ] (ع اِ) چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن . لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).
اجتزارلغتنامه دهخدااجتزار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتر کشتن . (منتهی الارب ). اشتر کشتن و پوست باز کردن وی . (تاج المصادر). || برای کشتن گرفتن گوسپند و مانند آن . || اجتزروا فی القتال ؛ ای ترکوهم جَزراً لِلسباع ، ای قِطعاً. (منتهی الارب ).
ایتزارلغتنامه دهخداایتزار. [ ت ِ ] (ع مص ) ائتزار. ازار پوشیدن و به ابدال همزه به تا و ادغام تا در تا نباید گفت و آنکه در بعض حدیث آمده از تحریفات رواة است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
الم توتزارلغتنامه دهخداالم توتزار. [ اَ ل َ ] (اِخ ) یکی ازدیههای هزار پی شهرستان آمل . رجوع به مازندران و استراباد رابینو ص 113 و ترجمه ٔ همان کتاب ص 152 شود.