تسامعلغتنامه دهخداتسامع. [ ت َ م ُ ] (ع مص ) از یکدیگر شنیدن و فاش شدن خبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشهور شدن بین مردم و شنیدن بعضی از بعضی دیگر. (از متن اللغة). شنیدن بعضی از بعضی دیگر و تناقل آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقل کردن مطلبی از غیر. (از کشّاف اصطلاحات الفن
تسامحلغتنامه دهخداتسامح . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگرآسان فاگرفتن . (زوزنی ). همدیگر آسانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسان گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تساهل . (زوزنی ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). سهل انگاری و اغماض و چشم پوشی و بی احتیاطی و بی پروایی و بی اهتمامی و
اسکندروسلغتنامه دهخدااسکندروس . [ اِ ک َ دَ ] (اِ) بلغت رومی سیر برادر پیاز را گویند. (برهان ). نام رستنی که برای دفع بخره بکار برند و آنرا سکندر نیز گویند و چنان تسامع است که اسکندروس رومیان سیر را گویند. (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء).
متسامعلغتنامه دهخدامتسامع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) از یکدیگر شنونده . (آنندراج ). از هم دیگر شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که ادعای شنیدن کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاش شده و آشکار شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). و
زرورلغتنامه دهخدازرور. [ زُ ] (اِ) داروئی است که روشنائی چشم بیفزاید و این تسامع است از خدمت امیرشهاب الدین کرمانی . (شرفنامه ٔ منیری ). داروی چشم . (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 97) : تیره چشمان روان ریگ روان را در زرور <br
اسکندرلغتنامه دهخدااسکندر. [اِ ک َ دَ ] (اِ) مؤلف مؤیدالفضلاء گوید رستنی که برای دفع بخر کار بندند و آنرا اسکندروس نیز گویند و چنان تسامع است که رومیان اسکندروس سیر را گویند و آنهم بخر را دور میکند کذا فی الشرفنامه : شبی خفته بد ماه [ دختر فیلقوس ] با شهریارپر
چندنلغتنامه دهخداچندن . [ چ َ دَ ] (اِ) صندل باشد. (لغت فرس ) (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (انجمن آرا). و بعضی گویند چوبی است خوشبوی بغیر از صندل و آن چوب در ولایتی میشود که آن ولایت را زره میگویند. (برهان ). چوبی است خوشبوی که بتازیش صندل خوانند. و ا
متسامعلغتنامه دهخدامتسامع. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) از یکدیگر شنونده . (آنندراج ). از هم دیگر شنونده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کسی که ادعای شنیدن کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || فاش شده و آشکار شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از فرهنگ جانسون ). و