تستلغتنامه دهخداتست . [ ت ِ ] (انگلیسی ، اِ) کلمه ای است انگلیسی که اخیراً در زبان فارسی متداول شده وبمعنی امتحان و آزمایشی است که در مورد شناسائی استعدادهای طبیعی یا اکتسابی افراد بکار برند. و امتحان شونده باید از طریق جستن قرائن و شواهد موجود در تست پرسش ها را تکمیل کند و جواب صحیح بدهد. ا
تستفرهنگ فارسی عمید۱. آزمایش؛ امتحان؛ محک.۲. پرسشها یا تمرینهایی که برای آزمایش هوش و استعداد و میزان اطلاعات یک فرد یا یک دسته طرح شود.
تستفرهنگ فارسی معین(تِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - نوع خاصی از آزمایش که بنای آن بر طرح پرسش های کوتاه و جواب های مختلف است . 2 - مجموعة پرسش های چند گزینه ای (فره ). 3 - آزمایش ، آزمون .
تَشت / طشتگویش خلخالاَسکِستانی: tašt دِروی: tašt شالی: tašt کَجَلی: tašt کَرنَقی: tašt کَرینی: tašt کُلوری: tašt گیلَوانی: tašt لِردی: tašt
تَشت/ طَشتگویش کرمانشاهکلهری: tayšt گورانی: tasma سنجابی: tasma کولیایی: tasma زنگنهای: tayšt جلالوندی: tayšt زولهای: tayšt کاکاوندی: tayšt هوزمانوندی: tayšt
تشتلغتنامه دهخداتشت . [ ت َ ] (اِ) آوند معروف و طشت معرب آن است . (غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معروف ، طشت و تست معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). ظرف فلزی بزرگ و پهن که گودیش کمتر از لگن است و به تازی طشت گویند و نیز لگن و طبق و خوان را گویند. (ناظم الاطباء). معرب آن طشت ، اوستا تشت
تشیطلغتنامه دهخداتشیط. [ ت َ ش َی ْ ی ُ ] (ع مص ) سوخته شدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). احتراق . (اقرب الموارد). || لاغر و نزار گردیدن از بسیاری جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تستریلغتنامه دهخداتستری . [ ت َ ت ُ ] (اِخ ) عبدالرزاق بن احمدبن محمد البقال التستری که مردی با ورع و صالح بود و در رمضان سال 468 هَ . ق . در جوانی درگذشت . (از معجم البلدان ).
تستوقلغتنامه دهخداتستوق . [ ت ُ ] (ع اِ) درم نبهره ٔ مغشوش و قلب . (ناظم الاطباء). پول قلب باروکشی از نقره . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
تسترلغتنامه دهخداتستر. [ ت َ س َ ت ت ُ ] (ع مص ) در پرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پرهیز کردن . || دور داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تستیرلغتنامه دهخداتستیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی کردن دختر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده کردن و پرده بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنهان ساختن . (از متن اللغة). پوشیده کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
تستریلغتنامه دهخداتستری . [ ت َ ت ُ ] (اِخ ) عبدالرزاق بن احمدبن محمد البقال التستری که مردی با ورع و صالح بود و در رمضان سال 468 هَ . ق . در جوانی درگذشت . (از معجم البلدان ).
تستوقلغتنامه دهخداتستوق . [ ت ُ ] (ع اِ) درم نبهره ٔ مغشوش و قلب . (ناظم الاطباء). پول قلب باروکشی از نقره . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
تست کردنلغتنامه دهخداتست کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امتحان کردن ، آزمایش کردن . رجوع به تِست در همین لغت نامه شود.
تسترلغتنامه دهخداتستر. [ ت َ س َ ت ت ُ ] (ع مص ) در پرده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || پرهیز کردن . || دور داشتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم
تستیرلغتنامه دهخداتستیر. [ ت َ ] (ع مص ) پردگی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پردگی گردانیدن . (زوزنی ). پردگی کردن دختر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشیده کردن و پرده بستن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پنهان ساختن . (از متن اللغة). پوشیده کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد).
پرتستلغتنامه دهخداپرتست . [ رُ ت ِ ] (مأخوذ از فرانسوی ، اِ) (در اصطلاح بانکی و تجاری ) واخواست . اعتراض . و آن چنانست که اگر مدیون برات و یا سفته ای را که واخواست داشته باشد تا ده روز بعد از انقضای مدت نپرداخت دائن و یا بستانکار بوسیله ٔ دادگاه اعتراض نامه ای به مدیون فرستد و وی را به تعقیب
جکتستلغتنامه دهخداجکتست . [ ج َ ت َ ] (اِخ ) از نامهای بنات نعش است در اصطلاحات نجوم هند. رجوع به تحقیق ماللهند ص 197 شود.
پروتستفرهنگ فارسی عمید۱. اعتراض.۲. پرخاش.۳. (بانکداری) اعتراض نسبت به نکول برات یا تٲخیر پرداخت وجه سفته و برات؛ واخواست.