تسعةلغتنامه دهخداتسعة. [ ت ِ ع َ ] (ع عدد، اِ) بمعنی نه که عدد معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مذکر تسع. (متن اللغة). این کلمه همیشه درمذکر استعمال می شود و تسعة رجال ، یعنی نه مرد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تسع در همین لغت نامه شود.- تِسْعَةَ عَشَر ؛ در
تسححلغتنامه دهخداتسحح . [ ت َس َح ْ ح ُ ] (ع مص ) روان شدن آب از بالا. تسحسح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روان شدن آب و جز آن . (از متن اللغة). روان شدن آب و اشک و باران از بالا. (از اقرب الموارد). فراوان روان و جاری شدن . (از المنجد).
تسحیةلغتنامه دهخداتسحیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) مهر کردن نامه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تشحةلغتنامه دهخداتشحة. [ت ُ ح َ ] (ع اِ) جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس ). جدّ و حمیت ، در اصل وشحة بوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است ... (شرح قاموس ). || بددلی و ترس است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظ
تشهیةلغتنامه دهخداتشهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی راگفتن چه آرزو کند تا ترا بدهم . (تاج المصادر بیهقی ). فا کسی گفتن ترا چه آرزو می باشد تا ترا آن بدهم . (زوزنی ). بر خواهانی چیزی انگیختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تصحیحلغتنامه دهخداتصحیح . [ ت َ ] (ع مص ) از بین بردن بیماری مریض . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). در لغت از بین بردن بیماری از مریض است . (از تعریفات جرجانی ). مصدر باب تفعیل و مشتق از لفظ صحت است که بمعنی ضد بیماری از بدن بیمار است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || درست کردن . (تاج
مکتسعةلغتنامه دهخدامکتسعة. [ م ُ ت َ س ِ ع َ ] (ع ص ) گوسپندی که آن را برصة و وحرة رسیده باشد و آن کرمکی است که چون به گوسپند رسد نیمه ٔ پستان آن خشک گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).