تسلسللغتنامه دهخداتسلسل . [ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) پیوسته رفتن آب و آنچه بدان ماند. (زوزنی ). در هم پیوسته روان شدن آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). پیوسته شدن و روان شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || اتصال و پیوستگی بهم مانند زنجیر. زنجیربندی و
تسلسلفرهنگ فارسی عمیدپیوسته شدن؛ پیدرپی شدن؛ به هم پیوسته بودن، مانند زنجیر.⟨ تسلسل افکار: = تداعی ⟨ تداعی معانی
تشلشللغتنامه دهخداتشلشل . [ ت َ ش َ ش ُ ] (ع مص ) چکانیدن و ریختن شمشیر خون را: تشلشل السیف بالدم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حدیث : یتشلشل دماً؛ ای یتقاطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ریختن و چکانیدن کمیز. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).<br
تصلصللغتنامه دهخداتصلصل . [ ت َ ص َ ص ُ ] (ع مص ) بازگردانیدن آواز را در حلق . || خشک شدن گل و لای غدیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن زیور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صدا کردن زیور. (از اقرب الموارد).
متسلسللغتنامه دهخدامتسلسل . [ م ُ ت َ س َ س َ ] (ع ص ) آب درهم پیوسته و روان . (آنندراج ). پیوسته و به هم متصل شده مانند زنجیر و آب درهم پیوسته و روان شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلسل شود.
متسلسللغتنامه دهخدامتسلسل . [م ُ ت َ س َ س ِ ] (ع ص ) ثوب متسلسل ، جامه ٔ بدبافت . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مسلسل شود. || جامه ٔ تنگ شده و فرسوده گشته از استعمال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).