تشاکللغتنامه دهخداتشاکل . [ ت َ ک ُ ] (ع مص ) با یکدیگر مانیدن . (زوزنی ). بهم مانیدن . (دهار). مشابه شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بهمدیگر مانند شدن . (آنندراج ) (از متن اللغة). تماثل . (اقرب الموارد) (المنجد). || موافقت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). توافق . (متن اللغ
تشکللغتنامه دهخداتشکل . [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] (ع مص ) صورت گرفتن چیزی . (ناظم الاطباء). (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بعضی از میوه پخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ). به پختن درآمدن انگور و رسیده شدن بعض آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیم رس شدن انگور. (آنند
تشکیللغتنامه دهخداتشکیل . [ ت َ ] (ع مص ) صورت کردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). صورت دادن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تصویر چیزی . (از اقرب الموارد). شکل کشیدن . (غیاث اللغات ). || ساختگی و صورت بستگی و انتظام و ترتیب . (ناظم الاطباء). || موی پیش سر را درحضله بافتن زن ، چپ و راست .
تشکيلدیکشنری عربی به فارسیارايش , شکل , ساختمان , تشکيلا ت , احداث , صف ارايي , تشکيل , رشد , ترتيب قرارگرفتن
متشاکللغتنامه دهخدامتشاکل . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) موافقت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مناسب و موافق و پسند شده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاکل شود.
مشاکلةلغتنامه دهخدامشاکلة. [ م ُ ک َ ل َ ] (ع مص ) با همدیگر موافقت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سزیدن .برازیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ولکنما نهدی الی من نجله و ان لم یکن فی وسعنا مایشاکله .احمدبن یوسف متول
مشاکلتلغتنامه دهخدامشاکلت . [ م ُ ک َ / ک ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) هم شکل بودن و مانند شدن . (غیاث ) مانیدن . مشابهت . مجانست . مضاهات . موافقت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مشاکلت تام در حرکات و حروف که در اجزاء لفظ باشد به اعتباری دی
جاهلغتنامه دهخداجاه . (اِ) پارسی باستان یاثه ، هندی باستان یاته . مقام . مکان .منزلت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منزلت و مرتبه بنزد پادشاه . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). منزلت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مکان . جایگاه . مرتبه . درجه . مقام . لیاقت . عظمت . بزرگواری . جلال . (ناظم الاطب
متشاکللغتنامه دهخدامتشاکل . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) موافقت کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مناسب و موافق و پسند شده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاکل شود.
متشاکلفرهنگ فارسی معین(مُ تَ کِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - موافقت کننده . 2 - چیزی که مانند و موافق چیزی دیگر باشد.