تشتتلغتنامه دهخداتشتت . [ ت َ ش َت ْ ت ُ ](ع مص ) پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن و پریشانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تفرق . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). انتشار. (از متن اللغة).
تشتتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختلاف، افتراق، پراکندگی، پریشانی، تفرق، تفرقه ≠ تجمع ۲. پراکنده شدن، پریشان شدن
تشتیتلغتنامه دهخداتشتیت . [ ت َ ] (ع مص ) پراگنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تفریق . (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغة) (از المنجد): شتّته اﷲُ؛ فرّقه ُ. (متن اللغة) : و التماس کردند که نظام الفت و اجتماع کلمت ایشان
تشطیطلغتنامه دهخداتشطیط. [ ت َ ] (ع مص ) درگذشتن از حد و اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لَا تُشْطِطْفرهنگ واژگان قرآنستم نکن -از حد خارج نشو - از حق تجاوز نكن -جور نکن - ظلم نکن (از شطط به معناي خروج از حد و تجاوز از حق است )
فرقهگراییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب گرایی، جداییطلبی، کنارهگیری، انحصارطلبی، تعصب، مناقشه، سرپیچی، اختلاف نظر، نظر مخالف، بیثباتی دودستگی، تشتت، تفرقه، تشتت آرا، پراکندگی، تفرق، تنوع
تفرقهفرهنگ مترادف و متضاد۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق ≠ جمعیت ۲. پراکندن، جدا کردن، جدایی انداختن، پراکنده ساختن
متشتتلغتنامه دهخدامتشتت . [ م ُ ت َ ش َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده . (منتهی الارب ). متفرق . (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود.
تنوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، چندگونگی، گوناگونی، تعدد، اختلاف، واریته، تغییر پذیری، چندتایی، چندگانگی رنگارنگی، ناهمگنی تفاوت، اختلاف، دگرگونگی، پراکندگی، تفرق، تشتت، تفرقه، تشتت آرا، دودستگی، فرقهگرایی شیزوفرنی، تلون مزاج تبدّل، تبدّل انواع، تکامل جور، نوع بعض، غیر، مغایرت وردیدگی انبوهه غنای فرهنگی، تنوع قومی
متشتتلغتنامه دهخدامتشتت . [ م ُ ت َ ش َت ْ ت ِ ] (ع ص ) پراکنده . (منتهی الارب ). متفرق . (از اقرب الموارد). و رجوع به تشتت شود.