تشجیع

tašji'

معنی

دلیر کردن؛ قوی‌دل ساختن؛ جرئت دادن.

مترادف

۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق
۲. دلیر کردن، جرات کردن، قویدل ساختن، روحیهدادن، برانگیختن

جست‌وجوی دقیق

تشجیع

لغت‌نامه دهخدا

تشجیع. [ ت َ ] (ع مص ) دلیر کردن کسی را. (زوزنی ). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد)(از المنجد). || به شجاعت صفت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از

تشجیع

فرهنگ فارسی عمید

دلیر کردن؛ قوی‌دل ساختن؛ جرئت دادن.

تشجیع

فرهنگ فارسی معین

(تَ) [ ع . ] (مص م .) دلیر کردن ، جرأت دادن .

تشجیع

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق ۲. دلیر کردن، جرات کردن، قویدل ساختن، روحیهدادن، برانگیختن

جست‌وجوی هم‌آوا

تسجیح

لغت‌نامه دهخدا

تسجیح . [ ت َ ](ع مص ) تعریض کردن کسی را بسخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از متن اللغة).

تسجیع

لغت‌نامه دهخدا

تسجیع. [ت َ ] (ع مص ) سخن با سجع گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بانگ کردن کبوتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سجع و مسجع شود.

تسجیة

لغت‌نامه دهخدا

تسجیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی را در جامه پیچیدن و جامه ٔ مرده درکشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است ، سج معایب اخیک ، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا.

تشجع

لغت‌نامه دهخدا

تشجع. [ ت َ ش َج ْ ج ُ ] (ع مص ) دلیری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تشجیع شود.