تشهیلغتنامه دهخداتشهی . [ ت َ ش َهَْ هی ] (ع مص ) آرزو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خواهانی چیزی کردن وآرزومند وی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرزو کردن و آرزومند چیزی شدن . (آنندراج ). || خواهانی کردن بعد خواهانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (
تسه تسهلغتنامه دهخداتسه تسه . [ ت ِ س ِ ت ِ س ِ ] (اِ) نوعی مگس آفریقایی از جنس گلوسین که موجب انتشار بیماری خواب میگردند.
تسه تسهفرهنگ فارسی عمیدحشرهای افریقایی شبیه مگس که ناقل تریپانوزوم افریقایی است و با نیش زدن به انسان و بعضی جانوران آنها را به بیماری خواب مبتلا میکند.
تیسیهلغتنامه دهخداتیسیه . [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش خمام است که در شهرستان رشت واقع است و در حدود 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تیسیةلغتنامه دهخداتیسیة. [ ت َ سی ی َ ] (ع اِ) تکبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تیسوسیة شود.
تشهیةلغتنامه دهخداتشهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی راگفتن چه آرزو کند تا ترا بدهم . (تاج المصادر بیهقی ). فا کسی گفتن ترا چه آرزو می باشد تا ترا آن بدهم . (زوزنی ). بر خواهانی چیزی انگیختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشهیبلغتنامه دهخداتشهیب . [ ت َ ] (ع مص ) سوختن کسی را گرمی وبرگردانیدن گونه ٔ او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیگرگون کردن گرما رنگ کسی را. (از اقرب الموارد).
تشهیرلغتنامه دهخداتشهیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسوا کردن کسی را.(از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است . (منتهی الارب )
تشهیدلغتنامه دهخداتشهید. [ ت َ ] (ع مص ) مذی آوردن مرد. (منتهی الارب ). برآمدن آب مرد در وقت ملاعبت . (از قطرالمحیط).
کامخلغتنامه دهخداکامخ . [ م َ ] (معرب ، اِ) آبکامه که از آن نان خورش سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب کامه . (منتهی الارب ). مأخوذ از کلمه ٔ فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء). آنچه با نان بعنوان نان خورش درآمیزند. معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 298)
آرزولغتنامه دهخداآرزو. [ رِ ] (اِ) شهوت . (ربنجنی ). اشتهاء. (حبیش تفلیسی ). قوّت ِ جذب ملایم . هوی ̍. هوا : همی ز آرزوی ... -ر، خواجه را گه خوان بجز زونج نباشد خورش بخوانش بر. معروفی .برِ شاه مکران فرستاد و گفت که با شهریاران
تشهیةلغتنامه دهخداتشهیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) کسی راگفتن چه آرزو کند تا ترا بدهم . (تاج المصادر بیهقی ). فا کسی گفتن ترا چه آرزو می باشد تا ترا آن بدهم . (زوزنی ). بر خواهانی چیزی انگیختن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تشهیبلغتنامه دهخداتشهیب . [ ت َ ] (ع مص ) سوختن کسی را گرمی وبرگردانیدن گونه ٔ او. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دیگرگون کردن گرما رنگ کسی را. (از اقرب الموارد).
تشهیرلغتنامه دهخداتشهیر. [ ت َ ] (ع مص ) آشکارا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسوا کردن کسی را.(از اقرب الموارد). شهرت دادن رسوایی کسی را چنانکه کسی را بر خر سوار کرده بشهر گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شمشیر برکشیدن از نیام وبرداشتن آن بر مردم یا عام است . (منتهی الارب )
تشهیدلغتنامه دهخداتشهید. [ ت َ ] (ع مص ) مذی آوردن مرد. (منتهی الارب ). برآمدن آب مرد در وقت ملاعبت . (از قطرالمحیط).
متشهیلغتنامه دهخدامتشهی . [ م ُ ت َ ش َهَْ هی ] (ع ص ) خواهانی چیزی کننده . (آنندراج ). آرزومند و مشتاق و کسی که خواهان چیزی باشد پس از خواهانی و دارای شهوتی باشد پس از شهوت . (ناظم الاطباء).