تشکرلغتنامه دهخداتشکر. [ ت َ ش َک ْ ک ُ ] (ع مص )سپاس داری نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سپاس داری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با لام متعدی شود. یقال : تشکر له بلائه ؛ ای شکر له بلاء. (منتهی الارب ). سپاسگزاری کردن .
تشکیرلغتنامه دهخداتشکیر. [ ت َ ] (ع مص ) سپاس داری کردن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشکر شود.
تسکیرلغتنامه دهخداتسکیر. [ ت َ ] (ع مص ) چشم ببستن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). چشم بستن و مانع دیدن شدن و سرگشته ساختن کسی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : قوله تعالی ، سُکَّرَت ابصارنا(قرآن <span class="
تصقرلغتنامه دهخداتصقر. [ ت َ ص َق ْ ق ُ] (ع مص ) درنگ کردن . || افروخته شدن آتش .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شکار کردن به چرخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکار کردن با مرغ شکاری . (از اقرب الموارد).
تصقیرلغتنامه دهخداتصقیر. [ ت َ ] (ع مص ) افروختن آتش را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طشکرلغتنامه دهخداطشکر. [ طِ ک َ ] (اِخ ) حصاری است بس استوار در شهرستان جیان از اعمال اندلس و بر زبر آن نتوان شدن مگر با نردبان . (معجم البلدان ج 6 ص 49). حصنی به اسپانیا، نزدیک شهر بسطة.
تشکرکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ردن، سپاس گفتن، مرسیگفتن، ممنون بودن، امتنان داشتن، شکرگزار بودن، قدر دانستن، تصدیق کردن، پاداشدادن، جبران کردن
تشکرنکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تشکرنکردن، قدر ندانستن، آش رابا کاسه بردن (خوردن و کاسه شکستن)، حق خود دانستن، دندان اسب پیشکشی را شمردن
حصن تشکرلغتنامه دهخداحصن تشکر. [ ح ِ ن ِ ت َ ک ُ ] (اِخ )حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 76 و ج 2 ص 330).
thankدیکشنری انگلیسی به فارسیممنون، تشکر، سپاس، سپاسگزاری، تقدیر، اظهار تشکر، تشکر کردن، سپاسگزاری کردن، تقدیر کردن
تشکرکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ردن، سپاس گفتن، مرسیگفتن، ممنون بودن، امتنان داشتن، شکرگزار بودن، قدر دانستن، تصدیق کردن، پاداشدادن، جبران کردن
حصن تشکرلغتنامه دهخداحصن تشکر. [ ح ِ ن ِ ت َ ک ُ ] (اِخ )حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 76 و ج 2 ص 330).
متشکرلغتنامه دهخدامتشکر. [ م ُ ت َ ش َک ْ ک ِ ] (ع ص ) سپاسداری کننده . (آنندراج ). سپاسدار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکر شود.