تصمیملغتنامه دهخداتصمیم . [ ت َ ] (ع مص ) کر گردانیدن کسی را. (از اقرب الموارد). || گزیدن کسی را و دندان فروبردن در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بگذشتن شمشیر و تیر از آن چیز که بر آن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درگذشتن شمشیر از استخوان و آهن و جز آن از آنچه
تصمیمدیکشنری فارسی به انگلیسیdecision, determination, intent, purpose, resolution, volition, will, willpower
تسمیملغتنامه دهخداتسمیم . [ ت َ ] (ع مص ) زینت دادن تنگ اسب یا شتر با شبه های سفید دریایی منظوم . (از متن اللغة). عروه برای آن ساختن . (از متن اللغة). || زهرریختن در چیزی . (از اقرب الموارد). زهرریختن در طعام . (از المنجد). || در اصطلاح طب سم خوردن (خوراندن ؟). (ناظم الاطباء).
تشمملغتنامه دهخداتشمم . [ ت َ ش َم ْ م ُ ] (ع مص ) بوییدن بدرنگ . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بوییدن و گویند بوییدن به آهستگی . (از اقرب الموارد).
تشمیملغتنامه دهخداتشمیم . [ ت َ ] (ع مص ) بوییدن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تصميمدیکشنری عربی به فارسیطرح کردن , قصد کردن , تخصيص دادن , طرح , نقشه , زمينه , تدبير , قصد , خيال , مقصود , تعيين , عزم , تصميم
تصميمدیکشنری عربی به فارسیطرح کردن , قصد کردن , تخصيص دادن , طرح , نقشه , زمينه , تدبير , قصد , خيال , مقصود , تعيين , عزم , تصميم
تصمیمگیریdecision makingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند شناختی انتخاب یک موضوع یا مورد از میان چند گزینه
تصمیم داشتنلغتنامه دهخداتصمیم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) عزم داشتن . اراده داشتن . قصد داشتن : او تصمیم دارد که این کار را بکند.
تصمیم گرفتنلغتنامه دهخداتصمیم گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اتخاذ تصمیم .اراده کردن . قصد نمودن : مگر تصمیم نگرفته اند که نژاد بشر نابود شود؟ (سایه روشن هدایت ص 19).
decidingدیکشنری انگلیسی به فارسیتصمیم گیری، تصمیم گرفتن، فیصل دادن، فیصله کردن، قصد کردن، مصمم شدن، حل کردن
تصمیم داشتنلغتنامه دهخداتصمیم داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) عزم داشتن . اراده داشتن . قصد داشتن : او تصمیم دارد که این کار را بکند.
تصمیم گرفتنلغتنامه دهخداتصمیم گرفتن . [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) اتخاذ تصمیم .اراده کردن . قصد نمودن : مگر تصمیم نگرفته اند که نژاد بشر نابود شود؟ (سایه روشن هدایت ص 19).
تصمیم دووجهیtwo-level gameواژههای مصوب فرهنگستانتصمیمی که هم برای تحقق اهداف داخلی و هم اهداف خارجی اتخاذ شود
تصمیمگیریdecision makingواژههای مصوب فرهنگستانفرایند شناختی انتخاب یک موضوع یا مورد از میان چند گزینه
تصمیم گرفتدیکشنری فارسی به عربیأبرَمَ (أکَّدَ) العَزمَ ، اِتّخذَ إجراءً ، اِتّخذ خُطوَةً ، اِتّخذَ المُبادَرَةَ
درخت تصمیمdecision treeواژههای مصوب فرهنگستاننمایش نگاشتاری گزینههای بدیل در مسئلۀ تصمیم، که همۀ امکانهای پیش روی فرد تصمیمگیرنده را بهطور خلاصه ارائه میکند
تحلیل چندمعیارۀ تصمیمmulti-criteria decision analysisواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای پشتیبانی از تصمیمسازانی که با ارزیابیهای متعدد و متناقض روبهرو هستند
ارتفاع تصمیمdecision heightواژههای مصوب فرهنگستانارتفاعی مشخص از سطح زمین که خلبان با رسیدن به آن، براساس شرایط، تصمیم به ادامۀ تقرب و نشست یا انصراف از تقرب میگیرد
جُرم با سبق تصمیمspecific-intent crimeواژههای مصوب فرهنگستانجرمی که به قصد انجام عمل مجرمانۀ مشخصی صورت میگیرد