تصویب

tasvib

معنی

۱. به راستی و درستی امری حکم ‌کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راست‌ودرست دانستن.
۲. راست‌گو دانستن.
۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.

مترادف

۱. اجابت، پذیرفته، تایید، تصدیق، صحهگذاری، صوابدید، قبول ≠ رد
۲. صواب شمردن
۳. رای موافق دادن، مصوب کردن

برابر پارسی

برنهادن

جست‌وجوی دقیق

تصویب

لغت‌نامه دهخدا

تصویب . [ ت َص ْ ] (ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راست ودرست داشتن و راستی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به نشیب فرود آوردن . (تاج المصادر بی

تصویب

فرهنگ فارسی عمید

۱. به راستی و درستی امری حکم ‌کردن؛ رٲی به درستی کاری دادن؛ تٲیید؛ راست‌ودرست دانستن.۲. راست‌گو دانستن.۳. (سیاسی) رٲی موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران.

تصویب

دیکشنری فارسی به عربی

تشريع , تصريح , حسنا , مرور , موافقة

تصویب

دیکشنری فارسی به انگلیسی

approbation, approval, confirmation, enactment, passage, passing, ratification, sanction

تصویب

دیکشنری فارسی به ترکی

onama

جست‌وجوی هم‌آوا

تشویب

لغت‌نامه دهخدا

تشویب . [ ت َش ْ ] (ع مص ) نرم راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شوب عنه ؛ دافع و نضح عنه فلم یبالغ. (اقرب الموارد).

تصوب

لغت‌نامه دهخدا

تصوب . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) به نشیب فروشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). فرودآمدن از بالا به نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشدن ، ضد برآمدن . (از اقرب الموارد). || فرودآوردن باران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرودآمدن باران . (آنندراج ).

تصوب

فرهنگ فارسی معین

(تَ صَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .)فرو شدن ، فرود آمدن .

تصویب شدن

لغت‌نامه دهخدا

تصویب شدن . [ ت َص ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تصویب گردیدن . روایی یافتن . مورد قبول اکثریت مراجع قانون گذاری واقع شدن امری به منع یا ایجاب .

تصویب کردن

لغت‌نامه دهخدا

تصویب کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روا کردن .صَح ّ گذاشتن . صواب شمردن . پسندیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رأی دادن اکثریتی از مراجع اداری یا قانونگذاری چون مجلس شورا یا در اجرا یا عدم اجرای امری .

جست‌وجوی مشابه

تصویبنامه

لغت‌نامه دهخدا

تصویبنامه . [ ت َص ْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) صورت نوشته شده ٔ امری که در هیأت دولت با رأی اکثریت اعضای دولت مورد قبول قرار گرفته و ظاهراً بشکل قانون درآمده باشد.