تضاحکلغتنامه دهخداتضاحک . [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) خندیدن . (زوزنی ). خندیدن و با هم خندیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). || بتکلف خندیدن قوم . || یکدیگر را خندانیدن . (از اقرب الموارد).
تداعکلغتنامه دهخداتداعک . [ ت َ ع ُ ] (ع مص ) سوده و خاریده شدن در کارزار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تمارس در جنگ . (المنجد). || شدت یافتن خصومت میان قوم . (اقرب الموارد) (المنجد).
تداوکلغتنامه دهخداتداوک . [ ت َ وُ ] (ع مص ) با هم تنگ شدن در خصومت و شر، یا در حرب و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تضایق در شر و خصومت . (اقرب الموارد) (المنجد).
تذاوقلغتنامه دهخداتذاوق . [ ت َ وُ ] (ع مص ) همدیگر فراگرفتن نیزه ها را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تناول نیزه ها. (المنجد) (از اقرب الموارد). || چشیدن چیزی . (المنجد). چشیدن متاع را. (اقرب الموارد).
تضحکلغتنامه دهخداتضحک . [ ت َ ض َح ْ ح ُ ] (ع مص ) خندیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متضاحکلغتنامه دهخدامتضاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) با هم خندنده . (آنندراج ). با هم خنده کنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاحک شود.
متضاحکلغتنامه دهخدامتضاحک . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) با هم خندنده . (آنندراج ). با هم خنده کنان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضاحک شود.