تضمنلغتنامه دهخداتضمن . [ ت َ ض َم ْ م ُ ] (ع مص ) پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی ) (از دهار). || لازم گرفتن چیزی را از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در میان خویش آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). میان اندرگرفتن
تضمندیکشنری عربی به فارسیمرکب بودن از , شامل بودن , عبارت بودن از , در برداشتن , متضمن بودن , قرار دادن , شمردن , به حساب اوردن , گرفتار کردن , گير انداختن , وارد کردن , گرفتارشدن , در گير کردن يا شدن
تضمنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن لالت، دلالت ضمنی، اشارۀ ضمنی، معنای ضمنی، مفهومضمنی فحوا، مصداق، اِشعار، نشانه، اشاره، عطف، اثر، ردپا، سراغ
تضمینلغتنامه دهخداتضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کسی را. (غیاث اللغات ) (آنند
تدمنلغتنامه دهخداتدمن . [ ت َ دَم ْ م ُ ] (ع مص ) پرسرگین شدن آب و جز آن .(تاج المصادر بیهقی ). پرسرگین شدن زمین و آب و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه ).
تدمینلغتنامه دهخداتدمین . [ ت َ ] (ع مص ) سرگین در زمین زدن . (تاج المصادر بیهقی ). سرگین ناک گردانیدن ماشیه مکان را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد). و کذا دمن القوم الدار و دمن الشاء الماء. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || دستوری دادن کسی را. (منتهی الارب
تضمینفرهنگ فارسی عمید۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن.۲. در پناه خود درآوردن.۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن.۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد.
تضمن قراردادیconventional implicatureواژههای مصوب فرهنگستانجنبهای از معنی جمله که با کاربرد یک واژة خاص ایجاد میشود و برداشتی متفاوت با جمله را القا میکند
تضمن قراردادیconventional implicatureواژههای مصوب فرهنگستانجنبهای از معنی جمله که با کاربرد یک واژة خاص ایجاد میشود و برداشتی متفاوت با جمله را القا میکند
متضمنلغتنامه دهخدامتضمن . [ م ُ ت َ ض َم ْ م ِ ] (ع ص ) تاوان دهنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ضامن و کفیل و پذرفتار. (ناظم الاطباء). || آنچه شامل باشد و فراهم گیرد و بفهماند. (ناظم الاطباء). فراهم گیرنده و مشتمل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شامل . دربردارنده . محتوی <span class