تطییبلغتنامه دهخداتطییب .[ ت َطْ ] (ع مص ) خوش کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خوش گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پاک و پاکیزه ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پاک کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || پاک یافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ا
تثیبلغتنامه دهخداتثیب . [ ت َ ث َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ثیب [ بی شوی ] گردیدن زن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
تثییبلغتنامه دهخداتثییب . [ ت َ ] (ع مص ) کالم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). کالمه شدن زن . (مجمل اللغة). ثیب گردیدن زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثیب شدن زن . (آنندراج ). جدا شدن زن از شوی بسبب مرگ یا طلاق . (از اقرب الموارد). رجوع به تثیب شود. || کلانسال شدن ناقه . (منتهی الارب ).
تطیبلغتنامه دهخداتطیب . [ ت َ طَی ْ ی ُ ] (ع مص ) خود را خوشبوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). خویشتن را خوشبوی کردن . (زوزنی ). آلودن خود را به بوی خوش و خود را خوشبوی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوشبودار کردن و خوشبودار شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
عطرزدنلغتنامه دهخداعطرزدن . [ ع ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) به عطری خود را معطر ساختن . تعطیر کردن . تطییب کردن .
ذریرةلغتنامه دهخداذریرة. [ ذَ رَ ](ع اِ) بوی خوشی یعنی عطری است . دوائی است گیاهی . (نزهةالقلوب ). داروی پراکندنی . (آنندراج ). || داروی مردگان . (زوزنی ): و لایجوز تطییبه [ ای ّ تطییب المیت ] بغیر الکافور و الذریرة . (کتاب شرایع). و لغویین در کلمه ٔ ذکورةالطیب آن را از جمله ٔ عطرهای بیرنگ آور
ابومسلملغتنامه دهخداابومسلم . [ اَ م ُ ل ِ ] (اِخ ) مروزی .بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: خبر بیرون آمدن ابومسلم صاحب دولت ولد عباس ، و این ابومسلم غلامی بود و سرّاجی همی کردی نامش عبدالرحمن بن مسلم و اندر خدمت گروهی از مردمان بود از بنی عجل بخراسان و او غلامی زیرک و هشیار و بافرهنگ بود و دوستی بنی