تعادیلغتنامه دهخداتعادی . [ ت َ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || همدیگر دشمنی کردن . || اختلاف گردیدن میان کسان . || مردن یکی بعد دیگری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پیاپی شدن نوائب . (از اقرب الموارد). || برابر ناشدن
تعادیفرهنگ فارسی معین(تَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دشمنی ورزیدن . 2 - با هم دویدن . 3 - تباه شدن . 4 - دور شدن از گروه .
تحادیلغتنامه دهخداتحادی . [ ت َ ] (ع مص ) راندن بعض شتر مر بعض را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
تحاذیلغتنامه دهخداتحاذی . [ ت َ ] (ع مص ) تقابل . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بخش کردن میان خود. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): بنوفلان یتحاذون الماء؛ ای یقتسمونه ُ بالسویة. (قطر المحیط) (اقرب الموارد).
تهادیلغتنامه دهخداتهادی . [ ت َ ] (ع مص ) یکدیگر را هدیه دادن . الحدیث : تهادوا تحابوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). هدیه با هم فرستادن . (غیاث اللغات ). || نرم رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرامان رفتن زن و آهسته رفتن از ناتوانی یا از مستی . (آنندراج
تحدیلغتنامه دهخداتحدی . [ت َ ح َدْ دی ] (ع مص ) قصد و آهنگ چیزی کردن . || برابری کردن در کاری و پیش خواندن خصم را و غلبه جستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). از کسی درخواستن تا با تو برابری کند در کاری تا عجز او ظاهر شود و برابری در نبردکردن . (تاج المصادر ب
متعادیةلغتنامه دهخدامتعادیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) ارض متعادیة؛ زمین مختلف با سنگ و کلوخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ . (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود.
دشمنیلغتنامه دهخدادشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظة. غلیل . فرک . قلاء. قلی
دوریلغتنامه دهخدادوری . (حامص ) حالت و صفت دور. دور بودن . فاصله داشتن دو چیزیا دو جا یا دو کس از هم . غرابت . غربت . حواذ. بر. نوی . مقابل قرب . مقابل نزدیکی و با کردن و گزیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). نقیض نزدیکی . (لغت محلی شوشتر). بعد. (آنندراج ). سحق . (دهار). طرح . (دهار). شطط. (ترجمان
دور شدنلغتنامه دهخدادورشدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فاصله دار شدن چیز. (ناظم الاطباء). فاصله گرفتن . نأث . منأث . مماتنة. تنطنط. سنج . زوال . زوح . سلخ . سحن . سحر. شط. شطوط. شطف . شطوف . شحط. شحوط. مشحط. طلب . عزلة. اجلاء. انجلاء. تجلی . مهایطة. هیاط. اتنان . ازولال . اشتطاط. اعزاب . اغراب . ت
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن میمون التمیمی الموصلی . مکنی به ابی محمد، و هرگاه که رشید استخفاف او خواستی وی را با کنیت ابوصفوان خواندی . مقام او در علم و ادب وشعر چنانست که ذکر آنهمه موجب اطاله ٔ کلام گردد، و آن بر واقفان اخبار و متتبعان آثار پوشیده نباشد. امادر غناء ک
متعادیلغتنامه دهخدامتعادی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) همدیگر را دشمنی کننده .(آنندراج ). مخالف یکدیگر. (ناظم الاطباء). || مکان : متعاد؛ جای متفاوت و ناهموار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).