تعارضلغتنامه دهخداتعارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن . (زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معارضه کردن یکی با دیگری . (از اقرب الموارد) : کفشگر در معرض تعارض درحال سر تفکر به گریبان حیرت فروبرد. (ترجمه ٔ محاسن اصف
تعارضفرهنگ فارسی عمید۱. اختلاف داشتن.۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.
تهارطلغتنامه دهخداتهارط. [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشاتم . (اقرب الموارد). رجوع به تشاتم شود.
طهارتلغتنامه دهخداطهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از
طهارتفرهنگ فارسی معین(طَ رَ) [ ع . طهارة ] 1 - (مص ل .) پاک گردیدن . 2 - غسل کردن ، وضو گرفتن . 3 - (اِ مص .) پاکی .
تعارض توزیعیdistributive conflictواژههای مصوب فرهنگستانتعارض میان افراد جامعه ناشی از چگونگی توزیع، و اینکه چه کسی چه چیز را به چه مقدار به دست میآورد
تعارض فرهنگیculture conflictواژههای مصوب فرهنگستاننزاع حاکم بر روابط متقابل افراد یا گروهها در جامعه که ریشه در اختلاف فرهنگی آنها دارد
حل تعارضconflict resolutionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند پایان دادن به تعارض ازطریق تجدیدنظر در روابط طرفها بهگونهایکه اهداف آنها بدون تعارض محقق شود یا اهدافشان دیگر با هم تعارضی نداشته باشد
تعارض انسان و حیاتوحشhuman-wildlife conflict, HWCواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن نیازهای حیاتوحش و انسان با یکدیگر در تقابل قرار میگیرد
تعارض توزیعیdistributive conflictواژههای مصوب فرهنگستانتعارض میان افراد جامعه ناشی از چگونگی توزیع، و اینکه چه کسی چه چیز را به چه مقدار به دست میآورد
تعارض فرهنگیculture conflictواژههای مصوب فرهنگستاننزاع حاکم بر روابط متقابل افراد یا گروهها در جامعه که ریشه در اختلاف فرهنگی آنها دارد
متعارضلغتنامه دهخدامتعارض . [ م ُ ت َ رِ ](ع ص ) خبر و جز آن که خلاف یکدیگر آید. (آنندراج ). برخلاف یکدیگر. برعکس و مخالف و متضاد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تقلیدکننده و چیزی را شبیه و مانند چیز دیگر کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع تعارض شود.
حل تعارضconflict resolutionواژههای مصوب فرهنگستانفرایند پایان دادن به تعارض ازطریق تجدیدنظر در روابط طرفها بهگونهایکه اهداف آنها بدون تعارض محقق شود یا اهدافشان دیگر با هم تعارضی نداشته باشد