خوش تعارفیلغتنامه دهخداخوش تعارفی . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ رُ ] (حامص مرکب ) خوش برخوردی . مقابل بدتعارفی . خوش ملاقاتی . نکوبرخوردی .
پذیرایی تعارفیplatter serviceواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از پذیرایی که در آن پیشخدمت دیسهای پر از غذای آماده را به تالار میبرد و به مهمانان تعارف میکند و در صورت اعلام تمایل ایشان غذا را برای آنها میکشد
تعارفلغتنامه دهخداتعارف . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را شناختن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). همدیگر را شناختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). شناختن دو نفر یکدیگر را. (فرهنگ نظام ). || در تداول امروزی ، خوش آمد گفتن در اول ملاقات ، پس
تعارففرهنگ فارسی عمید۱. به یکدیگر خوشامد گفتن.۲. چیزی به هم پیشکش دادن.۳. [قدیمی] یکدیگر را شناختن.۴. [قدیمی] اظهار آشنایی کردن.
خوش تعارفیلغتنامه دهخداخوش تعارفی . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ رُ ] (حامص مرکب ) خوش برخوردی . مقابل بدتعارفی . خوش ملاقاتی . نکوبرخوردی .
پذیرایی تعارفیplatter serviceواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از پذیرایی که در آن پیشخدمت دیسهای پر از غذای آماده را به تالار میبرد و به مهمانان تعارف میکند و در صورت اعلام تمایل ایشان غذا را برای آنها میکشد
روز بخیرلغتنامه دهخداروز بخیر. [ ب ِ خ َ / خ ِ ] (صوت مرکب ) سلام یا تعارفی است که در موقع ملاقات یا خداحافظی در روز گویند. مقابل شب بخیر.
خوش تعارفیلغتنامه دهخداخوش تعارفی . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ رُ ] (حامص مرکب ) خوش برخوردی . مقابل بدتعارفی . خوش ملاقاتی . نکوبرخوردی .
متعارفیلغتنامه دهخدامتعارفی . [ م ُ ت َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به متعارف .- اصول متعارفی ؛ در منطق و ریاضی قضایایی هستند که بنفسه معلوم اند و اثبات آنها احتیاج به قضیه ٔ دیگر ندارد. و به عبارت دیگر ذهن با قصد موضوع و محمول به ثبوت آنها حکم می کند. (از فرهنگ فارسی معین
پذیرایی تعارفیplatter serviceواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای از پذیرایی که در آن پیشخدمت دیسهای پر از غذای آماده را به تالار میبرد و به مهمانان تعارف میکند و در صورت اعلام تمایل ایشان غذا را برای آنها میکشد