تعاقبلغتنامه دهخداتعاقب . [ ت َ ق ُ ] (ع مص ) پیروی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از پس یکدیگر درآمدن . (زوزنی ) (از دهار) (از آنندراج ): لایتعاقب علیه اللیل و النهار. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). تعاقب هر دو [ شب و روز ] بر فانی گردانیدن جان .... مصروف
تعقبلغتنامه دهخداتعقب . [ ت َ ع َق ْ ق ُ ] (ع مص ) از پی درآمدن و کسی را به گناه وی بگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). مؤاخذه نمودن کسی را بر گناهی که داشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || از چیزی پرسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). دوباره پرسیدن خبر را جهت شک . (منتهی الارب ) (ن
تعقیبلغتنامه دهخداتعقیب . [ ت َ ] (ع اِ) اذکار و اورادی که پس از ادای نماز خوانند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
تأخرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان تأخر، تعاقب، جانشینی، پیروی سلف، پیامد، آینده پس تعاقب [در ترتیب]، توالی جانشین، ولیعهد، فرد جایگزین
متعاقبلغتنامه دهخدامتعاقب . [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) از پی آمده . (فرهنگ فارسی معین ). || (ق ) عقب . دنباله . (فرهنگ فارسی ایضاً) : متعاقب شیخ علی خان زند، سردار که مقدمة الجیش بود در یک فرسخی تیپ ها آراسته مقابل لشکر شاهزاده قرار گرفته . (مجمل التواریخ گلستانه ، از فرهنگ
متعاقبلغتنامه دهخدامتعاقب . [ م ُ ت َ ق ِ] (ع ص ) از پی همدیگر دونده و از پس دونده . (غیاث ) (آنندراج ). در پی و متوالی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پی در پی . || از همه عقب تر و آخرتر. (ناظم الاطباء).- متعاقب هم ؛ ازپس هم . (ناظم الاطباء