تعاونلغتنامه دهخداتعاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) هم پشت شدن . (زوزنی ). یکدیگر را یاری کردن . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یاری کردن بعض قوم بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد). با هم مددکاری یکدیگر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
تهاونلغتنامه دهخداتهاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خوار داشتن . (زوزنی ) (دهار). سبک شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوار و حقیر داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). استحقار. استخفاف . استهزاء. (از اقرب الموارد). استخفاف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) غفلت و اهمال و سهل انگاری و تحقیر. (ن
تعاونیفرهنگ فارسی عمید۱. بر مبنای تعاون.۲. (اقتصاد) بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تٲمین منافع تمامی اعضا راهاندازی و اداره میشود.۳. (اسم) هریک از شرکتهایی که بهوسیلۀ اتوبوس، و بعضاً سواری، به حمل مسافران برونشهری میپردازند.
تعاونیفرهنگ فارسی معین( ~.) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب و مربوط به تعاون . 2 - مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همة اعضا تشکیل می شود (اقتصاد).
تعاونیفرهنگ فارسی عمید۱. بر مبنای تعاون.۲. (اقتصاد) بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تٲمین منافع تمامی اعضا راهاندازی و اداره میشود.۳. (اسم) هریک از شرکتهایی که بهوسیلۀ اتوبوس، و بعضاً سواری، به حمل مسافران برونشهری میپردازند.
تعاونی خردهفروشیretailer cooperativeواژههای مصوب فرهنگستانگروهی از خردهفروشان مستقل که با یکدیگر فعالیت عمدهفروشی مشترکی تأسیس میکنند تا فعالیتهای خرید و ترویج و بازارپردازی (merchandising) خردهفروشها را یکجا انجام دهند
متعاونلغتنامه دهخدامتعاون . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) یکدیگر یاری کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هم عهد در معاونت و یاری یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاون شود.