تعمیهلغتنامه دهخداتعمیه . [ ت َ ] (ع مص ) بناحق ستم کردن بر کسی ودشمنی و سختی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تعمیهفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] پوشیده ساختن معنی؛ معما گفتن.۲. (ادبی) در بدیع، بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود.۳. [قدیمی] نابینا کردن؛ کور کردن.
تعمیهواژهنامه آزادتعمیه: نابیناکردن, کورکردن, پوشیده ساختن معنی 1 - ( مصدر ) کور کردن نابینا ساختن . 2 - پوشیدن . 3 - پوشیده گفتن معمی گفتن . 4 - بیان کردن امری بوسیل. قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بوسیل. رموز و محاسبات ابحدی که پس از تعمق کشف گردد . بناحق ستم کردن بر کسی و دشمنی و سختی نمودن تعمیه کردن: ایراد کردن
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح َ م َ] (ع اِ) چادرهایی که بر آن خطوط زرد باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] (ع اِ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه ٔ وی دهد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند. ثیاب التحمة؛ ما یلبس المطلق امرأته اذا متعها. (اقرب الموارد).
تحمةلغتنامه دهخداتحمة. [ ت ُ م َ ] (ع اِمص ) سخت سیاهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط).
تهمةلغتنامه دهخداتهمة. [ت ُ هََ م َ / ت ُ م َ ] (ع اِ) (از «وهَ م ») بدگمانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم است از اتهام . ج ، تهمات و تهم . (از اقرب الموارد). رجوع به تهمت شود.
تهمعلغتنامه دهخداتهمع. [ ت َ هََ م ْ م ُ ] (ع مص ) تباکی کردن . (ناظم الاطباء). تباکی . (اقرب الموارد). گریستن . || جاری شدن آب و اشک . (از ذیل اقرب الموارد).
تعمیه کردنلغتنامه دهخداتعمیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایراد کردن سخن خواه نظم باشد و یا نثر بطور معما. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمیة شود.
تعمیه گفتنلغتنامه دهخداتعمیه گفتن . [ ت َی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) معما گفتن . (ناظم الاطباء). کلام مشکل و پیچیده گفتن . گفتن کلامی که معانی آن پوشیده و ناصریح باشد. و رجوع به تعمیة و ماده ٔ قبل شود.
عُمِّيَتْفرهنگ واژگان قرآنمخفي کرده است - پنهان کرده است (کلمه عميت ماضي مجهول از باب تفعيل ، يعني تعميه است ، و تعميه به معناي پنهان کردن است)
مثبجلغتنامه دهخدامثبج . [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که تعمیه کند در سخن و خط و بیان نکند آن را.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که در سخن و یا مکتوب تعمیه می کند و آن را درهم و مغشوش می گذارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تثبیج شود.
نادیده گرفتنلغتنامه دهخدانادیده گرفتن . [ دی دَ / دِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) غمض عین . چشم پوشی کردن . به روی خود نیاوردن . ندیده انگاشتن . تعمیه .
کور ساختنلغتنامه دهخداکور ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نابینا کردن . کور کردن . از نعمت بینایی محروم کردن : اِغْشاء؛ کور ساختن . تعمیة؛ کور ساختن . (منتهی الارب ). و رجوع به کور کردن شود.
تعمیه کردنلغتنامه دهخداتعمیه کردن . [ ت َ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایراد کردن سخن خواه نظم باشد و یا نثر بطور معما. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعمیة شود.
تعمیه گفتنلغتنامه دهخداتعمیه گفتن . [ ت َی َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) معما گفتن . (ناظم الاطباء). کلام مشکل و پیچیده گفتن . گفتن کلامی که معانی آن پوشیده و ناصریح باشد. و رجوع به تعمیة و ماده ٔ قبل شود.