بروبیالغتنامه دهخدابروبیا. [ ب ُ رَ / رُو ] (اِمص مرکب ) رفت و آمد.دم و دستگاه . تجمل و تعین . (فرهنگ لغات عامیانه ).- بروبیا داشتن ؛ دستگاه و جلال و تعین داشتن . بروبرو داشتن . بسبب تعین و تمول در خانه باز، و آمد و شد بسیار داشتن .
تمیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، تَعیّن، قوۀ تمیز قیاس، مقایسه فرقان تعینپذیری، خاصبودن، ویژگی تعین، نوانس تبعیض، نژادپرستی، آپارتاید، اجحاف، بیداد، بیعدالتی، تعصب مُعرّف، شناساگر، تعیینکننده، تشخیصدهنده، تمیزدهنده
هویشلغتنامه دهخداهویش . [ ی َ ] (اِ) هویت که تعین و تشخص بوده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به هویت شود.