تغازللغتنامه دهخداتغازل . [ ت َ زُ ] (ع مص ) بایکدیگر عشق برزیدن . (زوزنی ). عشق ورزیدن . (دهار). با هم به غزل سخن گفتن و عشق ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکلف غزل . (اقرب الموارد).
تغازلفرهنگ فارسی عمیدعشق ورزیدن: ◻︎ بالـله به چنین فصل مباح است نشستن / با طرفه غزالان ز پی عیش و تغازل (قاانی: ۵۱۴).
تغزللغتنامه دهخداتغزل . [ ت َ غ َزْ زُ ] (ع مص ) عشق نمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بتکلف مغازلت نمودن و عشق کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) تغزل بر قسمت اول قصیده ای اطلاق شود که در آن مضامین غزلی و عشقی باشد و سپس شاعر به مدح یا موضوع دیگری
تغزلفرهنگ فارسی معین(تَ غَ زُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) غزل سرایی کردن ، شعری عاشقانه گفتن . 2 - عشق ورزیدن . 3 - (اِمص .) غزل سرایی .
تغزلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعشق، عشقورزی، غزلسرایی، مغازله ۲. عشقبازی کردن، مغازله کردن ۳. شعر عاشقانه گفتن
انتزاعگرایی تغزلیlyrical abstractionواژههای مصوب فرهنگستانشیوهای وابسته به هیجاننمایی انتزاعی در دو دهۀ 1960 و 1970؛ از ویژگیهای این مکتب شور شاعرانه و بهرهگیری از رنگهای تابناک است متـ . انتزاعگرایی غِنایی
متغازللغتنامه دهخدامتغازل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغازل شود.
عشق باختنلغتنامه دهخداعشق باختن . [ ع ِ ت َ ] (مص مرکب ) اظهار عشق ودوستی شدید کردن . عشقبازی کردن . عشق ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). تغازل با یکدیگر. مغازله : سعدی همه روزه عشق میبازتا در دو جهان شوی به یک رنگ . سعدی .کسی بعیب من از خ
عشق ورزیدنلغتنامه دهخداعشق ورزیدن . [ ع ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) عشقبازی کردن . عشق باختن . (فرهنگ فارسی معین ). تعشق . تغازل : در خاطر من که عشق ورزدعالم همه حبه ای نیرزد. نظامی .غم دو زلف تو بر لاله حلقه بر حلقه به سنگ خاره درآموخت عشق
باهملغتنامه دهخداباهم . [ هََ ] (ق مرکب ) همراه . معاً. به معیت . به اتفاق . به اتحاد. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). بهم . متفقاً. متحداً. جفت . یکجا : خوبان چو بهم گرمی بازار فروشندباهم بنشینند و خریدار فروشند. عرفی .الفة؛ باهم آمیخت
متغازللغتنامه دهخدامتغازل . [ م ُ ت َ زِ ] (ع ص ) با هم به غزل سخن گوینده و عشق ورزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یک دیگر را مشغول به عشقبازی و ناز و کرشمه کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغازل شود.