تغربلغتنامه دهخداتغرب . [ ت َ غ َرْ رُ ] (ع مص ) از سوی غرب آمدن . || دوری گزیدن . و دور رفتن و جدا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به غربت شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
تغریبلغتنامه دهخداتغریب . [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن به سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). امعان در زمین . (از اقرب الموارد). || پنهان و غایب گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بچه سیاه و بچه ٔ سفید آوردن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (
متغربلغتنامه دهخدامتغرب . [ م ُ ت َ غ َرْ رِ ] (ع ص ) دوررونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).دور رفته و به سفر غربت رفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغرب شود.
متغربلغتنامه دهخدامتغرب . [ م ُ ت َ غ َرْ رِ ] (ع ص ) دوررونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).دور رفته و به سفر غربت رفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغرب شود.
مستغربلغتنامه دهخدامستغرب . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استغراب . غریب یافته شده و غریب بشمار آمده . (اقرب الموارد). غریب داشته . عجیب و غریب و بیگانه . || نادر. (ناظم الاطباء). بعید. || آنکه غریب نوازی می کند. || متعجب و حیران . (ناظم الاطباء). رجوع به استغراب شود.
مستغربلغتنامه دهخدامستغرب . [ م ُت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغراب . آنکه کسی را غریب می یابد. (اقرب الموارد). || مبالغه نماینده در خنده . (منتهی الارب ). رجوع به استغراب شود.