تغمدلغتنامه دهخداتغمد. [ ت َ غ َم ْ م ُ ] (ع مص ) فروپوشیدن و پنهان داشتن و منه ُ تغمداﷲ برحمته ؛ ای غمره بها و تغمد فلاناً؛ ای ستر ماکان منه ُ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گناه پوشیدن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). غریق رحمت کردن حق تعالی بنده راو گناه و عیب و
تغمطلغتنامه دهخداتغمط. [ ت َ غ َم ْ م ُ ] (ع مص ) در خاک فروپوشیدن کسی را:تغمط علیه التراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاک پوشیدن کسی را تا کشته شود: تغمط علیه التراب ؛ ای تراب البیت : غطاه حتی قتله ُ. (از اقرب الموارد).
تغمیدلغتنامه دهخداتغمید. [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن و پنهان داشتن آنچه از کس آشکار گردد از ننگ و عیب . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به پوشش گرفتن و پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد).
تغمیضلغتنامه دهخداتغمیض . [ ت َ ] (ع مص ) سخن را مشکل گردانیدن . (زوزنی ). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد). || در معامله سهل گرفتن . (زوزنی ). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ا
تغماضلغتنامه دهخداتغماض . [ ت َ ] (ع مص ) ما اکتحلت تغماضاً؛ یعنی نخوابیدم . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به اغتماض شود.
متغمدلغتنامه دهخدامتغمد. [ م ُ ت َ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) فروپوشنده و پنهان دارنده . (آنندراج ). کسی که خداوند عالم وی را از رحمت خود پوشانیده باشد و رحمت خدای او را گرفته باشد. (ناظم الاطباء). || آب پر و مملو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغمد شود.
غامدلغتنامه دهخداغامد. [ م ِ ] (اِخ ) بقول برخی نام پدر قبیله ای از جهینه و بگفته ٔ برخی از یمن است و در صحاح آمده است :الاهل اتاها علی نأیهابمافضحت قومها غامد.و غامد را نام پدر قبیله ای دانسته است و نام وی عمرو است و در بعض نسخ عمر آمده و صواب نیز همین است . عمر فرزند عبداﷲ و بگ
متغمدلغتنامه دهخدامتغمد. [ م ُ ت َ غ َم ْ م ِ ] (ع ص ) فروپوشنده و پنهان دارنده . (آنندراج ). کسی که خداوند عالم وی را از رحمت خود پوشانیده باشد و رحمت خدای او را گرفته باشد. (ناظم الاطباء). || آب پر و مملو. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغمد شود.
مستغمدلغتنامه دهخدامستغمد. [ م ُ ت َ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغماد. پوشیده و نهفته . (ناظم الاطباء). || تیره و تار. (ناظم الاطباء). و رجوع به استغماد شود.