تغیر

taqayyor

معنی

۱. از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن؛ دگرگون شدن.
۲. با تندی و خشم سخن گفتن؛ خشم کردن.

مترادف

۱. برافروختگی، تندی، خشم
۲. تبدل، تلون، دگرگونی
۳. تندی، خشونت
۴. پرخاش، پرخاشگری
۵. عصبانیت، غضب
۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگینشدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن

جست‌وجوی دقیق

تغیر

لغت‌نامه دهخدا

تغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) : تغیر به همه چیزها راه یابد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125)

تغیر

فرهنگ فارسی عمید

۱. از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن؛ دگرگون شدن.۲. با تندی و خشم سخن گفتن؛ خشم کردن.

تغیر

فرهنگ فارسی معین

(تَ غَ یُّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دگرگون شدن . 2 - برآشفتن . 3 - (اِمص .)گردش . 4 - (اِ.) پرخاش .

تغیر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. برافروختگی، تندی، خشم ۲. تبدل، تلون، دگرگونی ۳. تندی، خشونت ۴. پرخاش، پرخاشگری ۵. عصبانیت، غضب ۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگینشدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن

جست‌وجوی هم‌آوا

تیغگر

لغت‌نامه دهخدا

تیغگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) تیغساز. آنکه تیغها را بسازد. (آنندراج ) : مغنی ز دف ساختی چون سپربه قانون خبرگیر ازین تیغگر. طغرا (از آنندراج ).رجوع به تیغساز شود.

ثغر

لغت‌نامه دهخدا

ثغر. [ ث َ ](ع مص ) دندان نمودن وقت خندیدن . || دندان شیر کسی را شکستن . || افتادن دندانها. || رخنه کردن . || رخنه بستن . || ثغر ثلمة؛ بستن رخنه را. (از اضداد است ).

ثغر

لغت‌نامه دهخدا

ثغر. [ ث َ / ث َ غ َ ] (ع اِ) درختی است که شکوفه ٔ سپید دارد. || گو. || رخنه . || دره ٔ فراخ . || دهن . || دندانها یا دندانهای پیشین یا دندان که هنوز در لثه باشد. || رسته ٔ دندان . || سرحد ملک کفار. مرز. دربند. دربند میان کفر و اسلام . (منتهی

ثغر

لغت‌نامه دهخدا

ثغر. [ ث َ] (اِخ ) شهری است نزدیک کرمان بر ساحل دریای هند.

ثغر

لغت‌نامه دهخدا

ثغر. [ ث ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ ثُغرة.

جست‌وجوی مشابه

تغیرات

لغت‌نامه دهخدا

تغیرات . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، تغییرات و تبدلات و خشم و غضب بسیار. (ناظم الاطباء).

تغير

دیکشنری عربی به فارسی

جهش , تغيير , دگرگوني , تحول , طغيان , انقلا ب , شورش , تغيير ناگهاني

تغیر آمدن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر آمدن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن دگرگونی : بشیر بود مگر شور عشق سعدی راکه پیر بود و تغیر در او نمی آید.سعدی .

تغیر پذیرفتن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیردبوستانی است که هرگز نزند باد خزانش .<p cla

تغیر کردن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... نگاه دارد و چیزی از آن تغیر نکند، من دوست او باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132

جست‌وجوی متن

متغیرانه

فرهنگ فارسی عمید

از روی تغیّر و خشم.

انقلا ب

دیکشنری فارسی به عربی

تغير , صورة

تغییر ناگهانی

دیکشنری فارسی به عربی

تغير , نزوة

تحول

دیکشنری فارسی به عربی

تطور , تغير

رأی دادگاه عوض شد

دیکشنری فارسی به عربی

تَغَيرَ اجتِهادُ الْمَحْکَمَة

جست‌وجوی هم‌آغاز

تغیر آمدن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر آمدن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن دگرگونی : بشیر بود مگر شور عشق سعدی راکه پیر بود و تغیر در او نمی آید.سعدی .

تغیر پذیرفتن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیردبوستانی است که هرگز نزند باد خزانش .<p cla

تغیر کردن

لغت‌نامه دهخدا

تغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... نگاه دارد و چیزی از آن تغیر نکند، من دوست او باشم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 132

تغیرات

لغت‌نامه دهخدا

تغیرات . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، تغییرات و تبدلات و خشم و غضب بسیار. (ناظم الاطباء).

تغیر پذیر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

alterable

جست‌وجوی هم‌قافیه

متغیر

لغت‌نامه دهخدا

متغیر. [ م ُ ت َ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) برگردنده از حال خود. (آنندراج ). دگرگون شده و از حال خود برگردیده . برگردیده از حالی به حالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). بگردانیده . بگشته . بگردیده . دیگرگون شده . گردان . گردیده . گشته . برگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) <spa

لایتغیر

لغت‌نامه دهخدا

لایتغیر. [ ی َ ت َ غ َ ی ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یتغیر) تغییرناپذیر. دگرگون ناشونده .

لایتغیر

فرهنگ فارسی عمید

تغییرناپذیر.

متغیر

فرهنگ فارسی عمید

۱. ویژگی کسی یا چیزی که تغییر پیدا کند و دگرگون شود؛ دگرگون.۲. آشفته و خشمگین.۳. ناراحت و نگران.

پروانۀ گام‌متغیر

controllable pitch propeller 1, CPP 1,variable pitch propeller 1, VPP 1, controlled propeller, variable propeller 1, reversible propeller, feathering screw propeller, feathering screw 1

واژه‌های مصوب فرهنگستان

پروانه‌ای که گام آن با تغییر زاویۀ تیغه‌ها تغییر می‌کند

ترجمه مقاله