تفال زدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فال گرفتن ۲. به فال نیک گرفتن، مروا کردن، تفال نمودن ≠ تطیر کردن، مرغوا زدن
تفأللغتنامه دهخداتفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امثال و حکم دهخدا ج <span cla
تفاللغتنامه دهخداتفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع اِ) سنگ زیرین آسیا. || ابریق . || سفره ای که زیر دستاس باز افکنند. آسیاروب . ج ، أثفلة.
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) اشتر دیررو و کاهل . گران رو از شتران و جز آن . || ابریق . ج ، ثُفل .
تفأل زدنلغتنامه دهخداتفأل زدن . [ ت َ ف َءْ ءُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . (ناظم الاطباء). شگون خوب زدن . فال نیک زدن .
تختلغتنامه دهخداتخت . [ ت َ ] (معرب ، اِ) ج ، تُخوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). جامه دان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن رخت نگاه دارند. (آنندراج ). تپنگو و صندوق و جامه دان . (ناظم الاطباء). ظرفی که در آن جامه ها را نگه دارند. (اقرب الموارد).
زجرلغتنامه دهخدازجر. [ زَ ] (ع مص ) بازداشتن و منع کردن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). باز داشتن کسی را و نهی کردن . (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). از کاری بازکردن . (المصادر زوزنی ص 22) (دهار). منع. نهی . و این لغت دراصل بمعنی راندن بوسیله
تفاللغتنامه دهخداتفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
احتفاللغتنامه دهخدااحتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آراسته شدن . زینت گرفتن . (منتهی الارب ). || احتفال ماء؛ گرد آمدن آب . || احتفال وادی به سیل ؛ بسیار پر شدن آن . || احتفال قوم ؛ گرد آمدن آنان . (منتهی الارب ). انجمن شدن . حفل . (زوزنی ). گرد آمدن مردمی بسیار در مجلسی . بزم کردن . || احتفال فرس ؛
اقتفاللغتنامه دهخدااقتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کلیدانه بسته شدن در. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اکتفاللغتنامه دهخدااکتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کِفل ساختن شتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کفل (یعنی گلیم و جز آن که بر کوهان شتر پیچند برای نشستن ) ساختن شتر را و سوار شدن بر آن . (از اقرب الموارد). || کار را در گردن کسی انداختن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج )
انتفاللغتنامه دهخداانتفال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جُستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). || بیزار شدن از چیزی و دور گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تبری جستن از چیزی و دور شدن از آن . (از اقرب الموارد). از چیزی بیزاری کردن . (تاج المصادر