لغتنامه دهخدا
تفشی . [ ت َ ف َش ْ شی ] (ع مص ) زیاده گشتن بیماری در قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پراکنده شدن و گستردن . گویند: هذا قرطاس یتفشی فیه المداد؛ ای ینشتر. (از اقرب الموارد). || فراخ شدن و تباه شدن ریش . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ شدن و تباه