تقلقللغتنامه دهخداتقلقل . [ ت َ ق َ ق ُ ] (ع مص )جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گردیدن در شهرها. (از اقرب الموارد). || بیقراری و اندوه . || آواز کردن صراحی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
تلقلقلغتنامه دهخداتلقلق . [ ت َ ل َ ل ُ ] (ع مص ) جنبیدن . مقلوب تقلقل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). (اقرب الموارد). رجوع به تقلقل شود.
تترترلغتنامه دهخداتترتر. [ ت َ ت َ ت ُ ] (ع مص ) تزلزل و تقلقل . (اقرب الموارد). جنبیدن و اضطرب کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تزلزل . (المنجد): الم تعلمی انی اذاالدهر مسنّی بنائبة زلّت و لم اتترتر. (اقرب الموارد).
تزعزعلغتنامه دهخداتزعزع . [ ت َ زَ زُ] (ع مص ) جنبیدن . (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جنبش . (غیاث اللغات ). تحرک و تقلقل چیزی . (ازاقرب الموارد) (المنجد). تحرک . (متن اللغة). || بهم خوردن یا لقی دندانها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) حالتی در دماغ که چنان نماید که حرکت کند ب
ترعرعلغتنامه دهخداترعرع . [ ت َ رَ رُ ] (ع مص ) بربالیدن کودک . (زوزنی ) (دهار). بالیدن کودک و نشو و نما گرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جنبیدن و بربالیدن کودک . (منتهی الارب ). جوان شدن کودک . (از اقرب الموارد). بالیدن و جوان شدن کودک . (از المنجد). یقال : اذا ترعرع الولد، تزعزع الولد. (اق
مضاعفلغتنامه دهخدامضاعف . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) دو چند. (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). دوچندان . (دهار). هرچیز دوچندان شده و دوبرابر و افزون . (ناظم الاطباء) : هرچند، معنی جرایم او به معاذیر اجوف و تهاونهای معتل مضاعف گشته است . (جهانگشای جوینی ). گ