ثکنةلغتنامه دهخداثکنة. [ ث ُ ن َ ] (ع اِ)مرکز جند. میانه و مرکز اجناد بر رایات . || مجتمع جند بر لواء و علم قائد خویش . مؤلف تاج العروس از المحکم نقل میکند که کلمه فارسی است و ج ِ عربی آن ثکن است . || گروهی از کبوتران و مرغان . || گردن بند. || حمیل . || رایت . علامت . || قبر. || چاه آتش . ||
تقنئةلغتنامه دهخداتقنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] (ع مص ) سخت سرخ گردانیدن . || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
تقنحلغتنامه دهخداتقنح . [ ت َ ق َن ْ ن ُ ] (ع مص ) واگذاشتن آب را بعد از سیرابی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سر برداشتن از آب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کم از سیرابی خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تقنعلغتنامه دهخداتقنع. [ ت َ ق َن ْ ن ُ ] (ع مص ) قناعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قناعت نمودن . (زوزنی ). به تکلف قناعت کردن . (از اقرب الموارد). || مقنعه براوکندن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن زن قناع را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پوشیدن زن قناع و قناع بالکسر پر
تقنیحلغتنامه دهخداتقنیح . [ ت َ ] (ع مص ) کلید راست کردن بر در. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تقنیةلغتنامه دهخداتقنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) لازم گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کاریزکنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کندن قنات . (از اقرب الموارد).