تقنینلغتنامه دهخداتقنین . [ ت َ ] (ع مص ) در تداول فارسی امروز، قانون گزاردن . وضع قانون کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد و قانون شود.
تکنینلغتنامه دهخداتکنین . [ ت َ ] (ع مص )فروپوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد).
تقنینیلغتنامه دهخداتقنینی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تقنین . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تقنین شود.
تقنینیلغتنامه دهخداتقنینی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تقنین . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تقنین شود.
تقنینیهلغتنامه دهخداتقنینیه . [ ت َ نی نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث تقنینی .- دوره ٔ تقنینیه :- قوه ٔ تقنینیه ؛ یکی از قوای سه گانه ٔ کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است . و آن شامل مجلس شورایی است مرکب ا
تقنینیهفرهنگ فارسی معین(تَ یَّ) [ ع . تقنینیة ] (ص نسب .) مؤنث تقنینی . دورة تقنینیه ، مجالس تقنینیه . قوة تقنینیه : یکی از قوای سه گانة کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را به عهده می گیرد؛ قانون گذاری .
قانونگذاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات گذاری، تصویب، وضع قوانین، تقنین توشیح، انتشار لایحه، طرح مجلس شورای اسلامی قوۀمقننه، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، مجلس خبرگان قانونگذار، عضو شورا
وضعلغتنامه دهخداوضع. [ وَ ] (ع مص ) موضع [ م َ ض ِ / م َ ض َ ] .موضوع . بنهادن . (تاج المصادر بیهقی ). نهادن چیزی رابر جای . (منتهی الارب ). بار نهادن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). خلاف رفع. (اقرب الموارد).- وضع حمل </spa
تقنینیلغتنامه دهخداتقنینی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب به تقنین . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تقنین شود.
تقنینیهلغتنامه دهخداتقنینیه . [ ت َ نی نی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ) مؤنث تقنینی .- دوره ٔ تقنینیه :- قوه ٔ تقنینیه ؛ یکی از قوای سه گانه ٔ کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است . و آن شامل مجلس شورایی است مرکب ا
تقنینیهفرهنگ فارسی معین(تَ یَّ) [ ع . تقنینیة ] (ص نسب .) مؤنث تقنینی . دورة تقنینیه ، مجالس تقنینیه . قوة تقنینیه : یکی از قوای سه گانة کشور که عامل تشکیل حکومت صحیح است و آن شامل مجلس شورایی است مرکب از نمایندگان ملت که وضع قوانین را به عهده می گیرد؛ قانون گذاری .