تلجئهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی را بهاکراه و ستم به کاری واداشتن.۲. چیزی را بهدروغ فروختن.۳. به بعضی از ورثه مالی تعلق دادن و بعضی دیگر را محروم کردن.
تلجئهفرهنگ فارسی معین(تَ جِ ئِ) [ ع . تلجئة ] (مص م .) 1 - قرار دادن مال برای بعضی از وارثان دون بعض . 2 - واگذار کردن زمین خود به دیگری و بدین نحو تحت حمایت او درآمدن ؛ التجاء.
تلجئةلغتنامه دهخداتلجئة. [ ت َ ج ِ ءَ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دروغ فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرار دادن مال خود را برای بعض وارثان و ندادن آن را به شخص دیگر. (از اقرب الموارد).<br
تلزئةلغتنامه دهخداتلزئة. [ ت َ زِ ءَ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطا کردن . (از اقرب الموارد). || نیکو چرانیدن شتران را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
تلزحلغتنامه دهخداتلزح . [ ت َ ل َزْ زُ ] (ع مص ) آب راندن دهن از خوردن انار و آلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تلظیةلغتنامه دهخداتلظیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) افروختن آتش را چنانکه زبانه زند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
الحاجلغتنامه دهخداالحاج . [ اِ] (ع مص ) مضطر و ناچار کردن . واداشتن . مجبور کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تلجئه . اِلجاء. مضطرکردن کسی را بسوی دیگری . (اقرب الموارد). الحجه الیه الحاجاً؛ مضطر کرد او را بسوی وی . (منتهی الارب ).
تلجئةلغتنامه دهخداتلجئة. [ ت َ ج ِ ءَ ] (ع مص ) به ستم بر کاری داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دروغ فروختن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || قرار دادن مال خود را برای بعض وارثان و ندادن آن را به شخص دیگر. (از اقرب الموارد).<br