تلطیفلغتنامه دهخداتلطیف . [ ت َ ] (ع مص ) لطیف گردانیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). ظریف و لطیف کردن . (از ناظم الاطباء). || در علم تجوید و اصطلاح قراء عبارت است از اماله . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به اماله شود.
تلطیففرهنگ مترادف و متضاد۱. لطیفسازی، ملایمسازی ۲. لطیف کردن، ملایم ساختن ۳. زیبا ساختن، دلپذیر ساختن
تگلتولغتنامه دهخداتگلتو. [ ت َ گ َ ] (اِ) سبدی که بر پشت حمل کنند. || تکلتو. رجوع به تکلتو شود. || بروت . شارب . (ناظم الاطباء).
تلطفلغتنامه دهخداتلطف . [ ت َ ل َطْ طُ ] (ع مص ) بر یکدیگر نرمی کردن . (منتهی الارب ). لطف کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). نرمی نمودن و مهربانی کردن . (آنندراج ). نرمی کردن . (ناظم الاطباء). ترفق . (اقرب الموارد) : دست بر پشت مار مالیدن به تلطف نه کا
تلطففرهنگ مترادف و متضاد۱. رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی ≠ خشونت، درشتی ۲. مهربانی کردن، ملاطفت کردن، نرمی کردن، لطف کردن ≠ خشونتورزیدن
subtilizeدیکشنری انگلیسی به فارسیضعیف شدن، رقیق کردن، دقت کردن، متعال ساختن، تلطیف کردن، دقیق و حساس و لطیف کردن