تلنگرلغتنامه دهخداتلنگر. [ ت َ / ت ِ ل َ گ ُ ] (اِ) گذاشتن نوک انگشت میانی را به نوک ابهام و آن را به قوت لغزاندن تا بن ابهام بنحوی که بانگ برآید. (ناظم الاطباء). || زدن با ناخن وسطی چیزی را، بدین گونه که سر وحشی ناخن وسطی را به انسی بند برین ابهام فشرده با فش
پف تلنگرلغتنامه دهخداپف تلنگر. [ پ ُ ت ِل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام . || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.
تلنگر زدنلغتنامه دهخداتلنگر زدن . [ ت َ / ت ِ ل َگ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن . رجوع به تلنگر شود.
پف تلنگرلغتنامه دهخداپف تلنگر. [ پ ُ ت ِل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام . || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.
تلنگر زدنلغتنامه دهخداتلنگر زدن . [ ت َ / ت ِ ل َگ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن . رجوع به تلنگر شود.
تلنگر زدنلغتنامه دهخداتلنگر زدن . [ ت َ / ت ِ ل َگ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوک انگشت میانه را به نوک انگشت بزرگ فشردن و بر چیزی زدن . رجوع به تلنگر شود.
پف تلنگرلغتنامه دهخداپف تلنگر. [ پ ُ ت ِل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) از پف بمعنی دم و تلنگر، زدن با نوک ناخن وسطی فشرده به ابهام . || نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.
پف تلنگرفرهنگ فارسی معین(پُ تِ لِ گَ) (اِمر.) نان از شب مانده که بار دیگر بر سر آتش نهاده و نرم کنند.
نظریة تلنگرnudge theoryواژههای مصوب فرهنگستانمفهومی در اقتصاد رفتاری که براساس آن جلبنظر مستقیم و پیشنهادهای غیرمستقیم، بهعنوان روشهایی برای تأثیرگذاری بر رفتار و تصمیمگیریهای افراد پیشنهاد میشود