تلورلغتنامه دهخداتلور. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از بخش آبدانان شهرستان ایلام است که 158 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تلورلغتنامه دهخداتلور. [ ت ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان انزان است که در بخش بندر گز شهرستان گرگان واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تلورفرهنگ فارسی عمیدعنصری غیر فلز، جامد، براق، نقرهفام، و سخت با خواص شبیه گوگرد که در ۴۲۰ درجه حرارت ذوب میشود و در رنگی کردن شیشهها و سرامیکها و در ساخت آلیاژها کاربرد دارد؛ تلوریوم.
طلورلغتنامه دهخداطلور. [ طُ ] (اِخ ) نام یکی از کوههای سرن رستاق مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126).
تیلارلغتنامه دهخداتیلار.(ع اِ) ابزاری که کتاب را برای بهم پیوستن و دوختن و صحافی کردن بر آن قرار دهند. (از دزی ج 1 ص 156).
تلاورلغتنامه دهخداتلاور. [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهمئی سرحدی که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلاورلغتنامه دهخداتلاور. [ ت َ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میداود (سرگچ ) که در بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز واقع است . کوهستانی و معتدل است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تلوریلغتنامه دهخداتلوری . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرگاه است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
رودگرلغتنامه دهخدارودگر. [ گ َ ] (اِخ ) یکی از قبیله های چهارگانه ای است که سکنه ٔ تلور را تشکیل میدهند و تلور دیهی است از دیههای نوکنده . (مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 66).
شبهلغتنامه دهخداشبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) : تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند.
تلوریلغتنامه دهخداتلوری . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرگاه است که در بخش ویسیان شهرستان خرم آباد واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).