تماتلغتنامه دهخداتمات . [ ت ُ ] (اِ) گوجه فرنگی . تَماتَه . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 238 و گوجه فرنگی شود.
تماضلغتنامه دهخداتماض . [ ت َ ض ض ] (ع مص ) باهم ستیهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمایطلغتنامه دهخداتمایط. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) از هم دور شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تباعد. (اقرب الموارد). || با یکدیگر بد شدن قوم و تباهی افتادن میان آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماتهلغتنامه دهخداتماته . [ ت َ ت ُه ْ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباعد. (اقرب الموارد). || تغافل . (اقرب الموارد).
تماترلغتنامه دهخداتماتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) کشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باهم کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پی درپی فروریخته شدن آتش از آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رأیت النار من الزند تتماتر؛ ای تترا
تماتینلغتنامه دهخداتماتین . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تمتین و تمتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مفرد کلمه شود. ج ِ تمتان و تمتین ، به معنی رشته ٔ خیمه . (از آنن__-دراج ).
ابوالعباسلغتنامه دهخداابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با] (اِخ ) احمدبن علی بن تمات . رجوع به احمد... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن تمات مکنی به ابوالعباس و ملقب به شیخ جمال الدین . او راست : عمدةالرائض و عمدةالفارض در حساب .
تماتهلغتنامه دهخداتماته . [ ت َ ت ُه ْ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباعد. (اقرب الموارد). || تغافل . (اقرب الموارد).
تماترلغتنامه دهخداتماتر. [ ت َ ت ُ ] (ع مص ) کشیده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || باهم کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پی درپی فروریخته شدن آتش از آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رأیت النار من الزند تتماتر؛ ای تترا
تماتینلغتنامه دهخداتماتین . [ ت َ] (ع اِ) ج ِ تمتین و تمتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مفرد کلمه شود. ج ِ تمتان و تمتین ، به معنی رشته ٔ خیمه . (از آنن__-دراج ).
متحتماتلغتنامه دهخدامتحتمات . [ م ُ ت َ ح َت ْ ت ِ ] (ع ص ، اِ) واجب شوندگان . (آنندراج ) (غیاث ). ج ِ متحتمة. و رجوع به متحتم شود.
اشتماتلغتنامه دهخدااشتمات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اول فربهی . (منتهی الارب ). در منتهی الارب چنین است ولی دراقرب الموارد آرد: اشتمت بعیره ؛ بداء سمنه . و بنابراین بمعنی آغاز فربهی شتر است نه آغاز فربهی مطلق .
تتماتلغتنامه دهخداتتمات . [ ت َ ت ِ م م ] (ع اِ) ج ِتتمه . ضمیمه ها. (ناظم الاطباء). رجوع به تتمه شود.
عاتماتلغتنامه دهخداعاتمات . [ ت ِ ](ع ص ) النجوم العاتمات ؛ ستارگان که از تیرگی هوا تاریک و پوشیده گردند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
